خوشا حافظ که حافظه است! |
فرستنده Erfan_Rezaei در تاريخ
21 دسامبر 2023 ساعت 1:51 بعدازظهر
محل اقامت: Iran تاريخ عضويت: 09 آوريل 2023 تعداد ارساليها:
۱۸۲
مشخصات جستجو
سايت
نقل قول
|
.از کانال تلگرام سرخ سياه
https://t.me/sorkhesiah/734
خوشا حافظ که حافظه است. فکر کنيد به او. وقتي به حافظ فکر ميکنيم به چه فکر ميکتيم؟ يک شاعر؟ يک راوي؟ يک شخصيتِ
مرموز؟ يک عارف؟ حافظ کيست؟ نميدانم و دقيقن همين «نميدانم» است که او را چنين بسيط کرده. او هميشه هست. ما چندان
کاري به شخصيتِ تاريخياش نداريم که اصلن مرموزبودن اين وجه او چنين محفوظ کرده. صدها سال است او با ماست. آن هم در
سرزميني که تندباد بلا بر تيرِ دعا تفوق دارد او سايه است. حافظ کلمه است. و کلمه حافظ. چه رستگاري شگفتي دارد اين مرد
شيرازي. شايد او ضدابتذالترين تکهي تاريخ ماست. در باسمهايترين تصاويري هم که از او ميدهند باز او «حافظ» است. در
نفيسترين و ميليونيترين نسخهها تا ارزانترين نسخهها او بر همان عهد و پيمان است که او روحِ زمان غيررسمي ماست. قدرت
خواهان کنار مقبرهاش عکس ميگيرند، عشاق هم را ميبوسند و مذهبيون «زيارت»اش ميکنند که او مکرر است. ضدمحتسبترين
تصوير ماست او که انگار حين تولد هر کس که فارسي قرار است بداند او نيز متولد ميشود. اين روح زمان، تاريخ را جوري لگام زده
که در وصف نايد. و خوشا به حال ملتي که با حافظ حافظه دارد. حافظهاي بلند که با کلمات او چله سر ميکند، نوروز آغاز، پاييز
افتتاح و حتا عزيزاناش را به خاک ميدهد. ما دچار اوييم حتا اگر خطي از او به اختيار نخوانيم، چونان که دچار سعدي و فردوسي
به شکلي دگر. ما حافظهاي هستيم که او پيشبينيمان کرد و ميکند. حافظ در لجههاي تاريخ پنهان ميشود و مدام نور ميسازد.
کافيست ببينيماش. او اختناق و خفهگي را ميبيند و ميشود عليهاش. او عشق را احضار ميکند و ميگذارد انسان با او حرف بزند.
ما با او حرف ميزنيم که الحق «لسان الغيب» است از اين رو. ملتي که در شب تاريک يلداياش قصه ميگويد و حافظ ميخواند
يعني آن نور را در يافته. يعني ميداند روايت هميشه نور است. به دوستي گفتم ششصدواندي سال پيش نوشتم «رسيد مژده که
ايام
غم نخوهدماند». شايد اينغم هميشه مانده باشد ازقضا اما همين «مژده» بشارتي که شاعر ميدهد باعث ميشود صدها سال ديگر
ملتي خود را ادامه دهد. هيچگاه نفهميدم چهطور اين شاعر نسبتن پيچيدهنويس سبک عراقي شد روح بزرگ يک سرزمين. اين خود از
کرامات کلمات اوست که در مرز بين انتزاع و واقعيت قرار ميگيرند که هم ببيني، هم نبيني. چيزي مثل پلکزدن که ارادينيست ولي
مدام است.
يکبار سفري کاري بودم در شيراز. ساعتي به حافظيه رفتم و سعديه. در حافظيه جواني گفت براياش فالي بخوانم و همان شد که
صف شد و ناگاه ديدم غرق لذتام. محاصره شدم با او و اين عيش بود. سلام بر تو که حافظ مايي...
#عرفان_رضايي از کشتهشدگان اعتراضات آمل
|
|
برای ارسال پاسخ به اين مورد بايد
وارد شويد
برای استفاده از تالار گفتمان بايد عضو شويد
|
|
|
|
جستجو
|
|