خاطرهای از محمد نوریزاد، مبارز در بند |
فرستنده فرامرز در تاريخ
18 نوامبر 2024 ساعت 10:46 قبل ازظهر
محل اقامت: Iran تاريخ عضويت: 22 سپتامبر 2024 تعداد ارساليها:
۶۱
مشخصات جستجو
نقل قول
|
🔵خاطرهاي از محمد نوريزاد، مبارز در بند اوين
🔵دخترم پروا براي تو مينويسم!
ما معمولا يک گل گلايويل را که گلهاي شکفتهاش پژمرده، و هنوز غنچههايي بر سر شاخهاش دارد؛ دور ميانداريم.
امتحان کن؛ پس از دو سه روز که به سراغ سطل زباله بروي، ميبيني گلايلِ پژمرده، غنچههايش را واگشوده!
اغلب از خود ميپرسيدم اين گل، آيا نميداند دور انداخته شده؟
پس چرا زور ميزند تا بگويد: من هنوز هستم؛ زندهام؛ زيبايم و ميتوانم گلهاي ناشکفتهي خود را بشکوفانم؟
پاسخي که براي خود يافتم اين بود؛ که گلايل کاري يا توجهي به خواست ما و بيزاري ما يا ناخوشايند ما ندارد
او -گل گلايل- به راهي که «بايد» ميرود. اگرچه در سطل زباله، اگرچه در متن دور انداختهشدگي و بيزاريِ ديگراني که تا تر و تازه
و زيبا بود؛ او را ميپسنديدند و اکنون که گلهاي شکفتهاش پژمرده، بيرونش انداختهاند
در زندان، من به گلهاي فراوان پژمردهاي برخورده و برميخورم که هيچ اعتنا و توجهي به داراييها و استعدادهاي نهفتهي خود
ندارند
همين که به هر بهانه، دور انداخته شدهاند؛ آسمان را بر سر خويش آوار ميبينند
در گوشهاي کز ميکنند و زانو در بغل ميگيرند و در خود فرو ميشوند و زنداني دروني و سختتر براي خويش در زندان ميپرورانند.
حبس درحبس
زندان در زندان
من از روز نخستي که به زندان آمدم؛ کارم شد: بيرون کشيدن اين جماعت خودباخته از هزار توي درون ورشکستهي خود
تا توانستم براي هريک خوشنويسي کردم و به يادگار تقديمشان کردم
از بيتها و شعرهايي که ميگفتند:
زندگي آن سوتر از اين ديوارها همچنان جاريست
مثلا بر ديوار دراز بند 6 دو تابلوي بسيار بزرگ و خوشرنگ و هنري خوشنويسي کردم. بر يکي نوشتم:
با هر سختي آساني است
و بر ديگري نوشتم:
آينده، با همه قشنگيهايش چشم به راه شماست
اين هنوز بس نبود
پس، از پوستهي آراستگي و وجاهت و اطوکشيدگي بيرون زدم و پيرانگي و پيرانهسري آغاز کردم
به حياط بند که پا مينهادم چون ديوانگان فرياد برميآوردم:
درود درود درود
در چند باري که به زندانيانِ پراکنده و پرشمار و در خودفروشده، درود گفتم؛ پاسخي تکوتوک دريافت کردم
درخت پايداريم ميوه داد
اکنون که داد ميزنم درود، حياط بند به لرزه در ميآيد و يکصدا پاسخم ميدهند: درود
پاي از «درود» فراتر نهادم و پاي پدر و مادر و سرزمين مادري و آينده و پيروزي و آرزوهاي چشم به راه را به ميان کشاندم
با فريادهاي من، همهي پژمردگان به وجد ميآمدند و سراپا درود ميشدند. سپس رفتم سراغِ
«دوست دارم»
من فرياد ميزدم: من مادرمو….
زندانيان بلند پاسخ ميدادند: دوست دارم
من داد ميزدم من آزادي رو
آنان پاسخ ميدادند: دوست دارم
و سپس سراغ خودشان، خود دور انداختهي خودشان ميرفتم و داد ميزدم:
من خودمو، آنان بلند پاسخ ميدادند: دوست دارم
و اين شايد نخستين باري بود که آنان دوست داشتن خودشان را فرياد ميکشيدند
بارها ميشد و اکنون نيز ميشود که جواني، پيري پيش ميآيد و سر بر شانهام ميگذارد و هقهقکنان در گوشم ميگويد:
داشتم ميمردم؛ تو با اين فريادها زندهام کردي!
يک روز، شايد سه چهار ماه پيش، پس از آنکه زندانيان پرشمار بند را در حياط به شور درآوردم؛ در ميان زندانيانِ به وجد آمده،
گشتموگشتم و يکي را که لاغر و سياه چرده و دربوداغون وتنها بود؛ پيدا کردم
رفتم و دست بر دوش او گذاردم و به او گفتم:
با هم قدم بزنيم؟
او، با لهجهاي با من صحبت کرد که گمان بردم بلوچ است
ذوق زده پرسيدم: بلوچي؟
گفت: نه، بنگلادشي هستم.
دستي که من بر دوش او گذارده بودم.
شايد تنهاترين دست دوستياي بود که او در درازاي عمر 57 هشت، سالهاش ميچشيد
با همان لهجه بنگلادشياش و باشرمي که از دل آن دوستي تازه پيدا شده برميجوشيد؛ به من گفت:
تو، الان داد زدي: من پدرو مادرمو، ما گفتيم: دوست داريم. تو داد زدي من سرزمينمو، ما جواب داديم دوست داريم. سپس پرسيد:
به من بگو، من کجا دنبال پدر و مادرم بگردم
دنبال وطنم بگردم؟
من اينجا افتادهام هيچکس خبر ندارد من مردهام زندهام؟
افتادهام به چالهاي که نميتوانم از آن بيرون بيايم
در پاسخ به او، چه ميتوانستم گفت؟ اين خود زندان بود که بايد براي همچو اويي راه ميگشود
دل به دريا زدم و به او گفتم:
پدرومادرت من
سرزمينت من
دوستت، برادرت من
من که نمردهام
و بردمش سراغ دوستي که نابغه آشنايي با قوانين قضاييست و مرد دلمردهي بنگلادشي را سپردم به او و از دوست نابغهام خواستم:
راهي براي او پيدا کند
خلاصه کنم. امروزها، دوست بنگلادشي ما ميتواند به طريقي با خانوادهاش صحبت کند و کساني از کيشان او وسفارت، پيگير
گرفتاري اويند.
از کانال تلگرام
https://t.me/iranazadvaabad
خاطرهاي از محمد نوريزاد، مبارز در بند اوين
جمهوری اسلامی بايد برود به زباله دان تاريخ!
|
|
برای ارسال پاسخ به اين مورد بايد
وارد شويد
برای استفاده از تالار گفتمان بايد عضو شويد
|
|
|
|
جستجو
|
|