به اميد آزادي وطن، خواهر کوچک شما شکيبا |
فرستنده بامشاد در تاريخ
15 دسامبر 2024 ساعت 10:55 بعدازظهر
محل اقامت: دانمارک تاريخ عضويت: 05 آگوست 2004 تعداد ارساليها:
940
مشخصات جستجو
نقل قول
|
از کانال تلگرام خوابگرد
مستند کودکسرباز که پخش شد، از در و دیوار برایم پبام و نامه رسید، هنوز هم گاهبهگاه نامهای میرسد. پیامها و نامهها اغلب حامل درد و رنجاند ولی زیباترین لحظات زندگیام را هم در چند ماه اخیر ساختهاند.
یکی از تازههاشان را اینجا میآورم، شاید برای برخی شما هم زیبا بنماید.
اگر مستند #پگاه_آهنگرانی را هنوز تماشا نکردهاید، در یوتیوب در دسترس است؛ بعید است از دیدنش پشیمان شوید.
و اما نامهای از شکیبا:
آقای شکراللهی عزیز
سلام
من شکیبا هستم از ایران. این نامه رو از تهران سرد و خاکستری و غمگین براتون مینویسم...
سال ۱۳۶۷، کلاس دوم دبستان و هشتساله بودم. بهدلیل شغل پدرم، در شهر قم ساکن بودیم.
در اون روزهای خاکستریِ جنگ، قلکهایی در مدارس توزیع شده بود برای اینکه بچهها و خانوادهها پول جمع کنند و برای کمک به جبههها بفرستند.
سهم من قلک سبز کوچکی بود که بهشکل خانه و از پلاستیک بازیافتی ساخته شده بود. قلک خانهایِ من دودکش کوچکی داشت با شیاری در بالای آن که پولهای هفتگیم رو توش مینداختم به این هدف که برای رزمندگان حرکتی مثبت انجام داده باشم.
کودکی و اشتیاق شما رو برای شرکت در جبهه درک میکنم، چراکه خودم هم مشتاق بودم شرکت کنم و قاعدتاً بهدلیل دختر بودنم و طبیعتاً در اون سنوسال نمیتونستم همراه باشم. اما کودکی دخترانهٔ من نه با عروسک که با تفنگ و تانک اسباببازی گذشت، با سنگرهایی که میساختم و با دشمن فرضی دلاورانه میجنگیدم. بماند…
اون روزها بخشی از حیاط مدرسه مملو بود از هدایا و اقلام خوراکی و پتو و کمکهای اولیهٔ اهدایی خانوادهها برای ارسال به جبهه. من هم به اشتیاق اون حالوهوا دو کمپوت سیب و گیلاس با بخشی از پولهای قلکم تهیه کرده بودم و نامهای دور کمپوت چسبانده بودم و برای پیروزی رزمندگان میهن دعا کرده بودم.
خاطرم نیست محتوای نامه چه بود و با چه ادبیاتی نوشته بودم، اما آدرس مدرسه و منزل رو پایین نامه یادداشت کرده بودم. کمپوتها به همراه سایر اقلام ارسال شد و من در عالم کودکی و حملههای گاهوبیگاه دشمن به شهرها روزگار سپری میکردم.
مدتی بعد از ارسال کمپوتها، صبحی زمستانی که به مدرسه رفته بودم، دیدم سکوی مدرسه که معمولاً جلوش صف میبستیم و شعارهای صبحگاهی و قرآن و ورزش اجرا میشد، با زلمزیمبوهای اون دوران تزئین شده بود.
مدیر و ناظم و معلمهای مدرسه بالای سکو ایستاده بودند و بعد از قرائت قرآن و اجرای ترانهٔ کاروان شهرام ناظری توسط یکی از دختران مدرسه، مدیر اسم من رو صدا زد و از من خواست که روی سکو برم. متعجب و ترسیده با قدمهای کند به بالای سکو رفتم و از همهجا بیخبر منتظر بودم ببینم چه اتفاقی داره میافته.
مدیر مدرسه نامهای داد دست من و گفت این نامه از جبهه برای تو رسیده. ازت میخواهیم نامه رو باز کنی و برای ما بخونی.
راستش رو بخواهید، من هرگز نامهای تا به اون روز دریافت نکرده بودم و حس غریبی بود. پاکت نامه کاغذ آچهاری بود که یک طرفش نامه نوشته شده بود و سمت دیگرش جای فرستنده و گیرنده و تمبر و دورتادورش خطوط مورب قرمز و آبی داشت. درواقع کاغذ تا میشد و تبدیل میشد به پاکت نامه.
نامه با یک آیهٔ قرآن شروع شده بود و نویسندهٔ نامه من رو خطاب قرار داده بود: خواهر عزیزم شکیبا…
محتوای نامه بهکلی از خاطرم رفته اما مضمونش این بود که درسم رو خوب بخونم و برای رزمندگان اسلام دعا کنم. و در پایان اون شعر معروف ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است…
نامه با دستخط نهچندان بزرگانهای نوشته شده بود و نویسنده از من بهعنوان خواهر کوچکترش یاد کرده بود.
در همون عوالم و با توجه به فیلمهایی که از تلویزیون سیاهوسفید خانهمان از جبهه میدیدم و امروز با دیدن مستند «کودکسرباز» حدس میزنم نامه رو سرباز رزمندهای در سنوسال اون دوران شما برای من نوشته.
نامه تا مدتها همیشه و همهجا همراه من بود و یادمه که انقدر تاخورده و چروکیده شده بود که لبههای کاغذ آسیب دیده بود. متأسفانه سالها است که نامه رو گم کردهام و خیلی گشتم دنبالش تا بر اساس اسم اون رزمنده بگردم و ببینم الان کجاست.
امروز با دیدن اون مستند و دیدن بغض و اشک شما به پهنای صورتم گریستم و به دوران کودکی دردناکمون پرتاب شدم.
گرچه که شما دلیرانه در خط مقدم و با هیولای ایدئولوژی و قدرت میجنگیدین، اما خواستم بگم که ما هم در پشت جبههها زندگی متأثر از جنگ رو تجربه میکردیم.
اجازه بدید در پایان شما رو برادرانه رضا جان خطاب کنم و تصور کنم شما همون رزمندهای بودین که در جبهههای خاکی و دودآلود مرزهای وطن، بهدور از خانواده و آغوش گرمشون، برای لحظاتی یک کمپوت مهمان من بودهاید.
نوش جانتان
به امید آزادی وطن از چنگ دشمن
خواهر کوچک شما
شکیبا
خوابگرد
@KhabGard
|
|
برای ارسال پاسخ به اين مورد بايد
وارد شويد
برای استفاده از تالار گفتمان بايد عضو شويد
|
|
|
|
جستجو
|
|