Welcome to Online Film Home
Home :: Film News :: Find a Birthday :: Dark version :: Persian Weblog :: Forum :: Contact
  تالار گفتمان بحث آزاد تالار گفتمان بحث آزاد

 خوش آمديد مهمان                                 عضو شويد  وارد شويد جستجو  فهرست اعضای تالار

  تالار
  بحث آزاد

نسخه مناسب چاپ ارسال ج1608;ابيه  ارسال موضوع جديد

موضوع قابی که مخاطب‌اش وجدان‌ها‌ست
فرستنده Erfan_Rezaei در تاريخ 24 ژانويه 2024 ساعت 2:07 قبل ازظهر  
محل اقامت: Iran   تاريخ عضويت: 09 آوريل 2023   تعداد ارساليها: ۱۸۲   مشاهده ی مشخصات Erfan_Rezaei مشخصات  جستجوی ارساليهای ديگر Erfan_Rezaeiجستجو برويد به صفحه خانگی Erfan_Rezaei سايت نقل قول ارسالی Erfan_Rezaeiنقل قول
.


قابي که مخاطب‌اش وجدان‌ها‌ست. سال‌هاست عکس‌ها را روايت مي‌کنم. سال‌هاست سعي مي‌کنم عکس‌ها را از نو دريابم و از سرِ صبح اين عکس من را محاصره کرده و «ما» را روايت مي‌کند. عکس فضايي‌ست دوبعدي که در عينِ زنده‌گي مُرده است و درنهايتِ مُرده‌گي زنده. از سرِ صبح اين عکس مي‌چرخد در مجازي و چنان واقعيت مي‌شود که تمامِ استعاره‌ها رنگ مي‌بازند. پدري که هفت سال براي ايران جنگيده به هوا و مکان بردار‌کردن پسر نزديک مي‌شود. ما پدر را مي‌بينيم و پسر را احساس مي‌کنيم و خاموش‌شدن يک جانِ جوان را. در اعدام هيچ حماسه، لذت و آبرويي وجود ندارد. رفتارِ حقير است اما آثارش کبير. از سر صبح باران يک‌جور ديگر بر شهر من مي‌باريد. «اعدام» تکراري و عادي نمي‌شود چونان که انسان. ديگر حوصله‌ي استناد به نظرات فلان حقوق‌دان و بهمان جرم‌شناس نيست. جان بازنمي‌گردد که اصولن اين راه ناتمامي که پدر مي‌رود همان راهي‌ست که بايد بارها پيمود مگر تمام شود اين کشتنِ دولتي. به‌نظرم اين قاب نيازي به تفسير ندارد که ازقضا ما در مواجهِ با آن دچار تفسيرِ خودمان مي‌شويم. عکسي که ما را نگاه مي‌کند و پدري که مثل هزاران هزار پدر تاريخِِ خون‌خورده‌ي ما مي‌رود مگر «بتواند» کاري کند. اعدام همين است. يک دايره‌‌ي خورنده. يکي کشته مي‌شود بعدي براي او، بعدتر براي قبلي و بعدي‌ها براي ماقبل و... گره کور و بدذاتي‌ست که در آن آدم‌ها «صاحبِ خون» ديگري مي‌شوند به دليل نسبت با خون آن‌که بي‌جان‌شده. حال بماند که چه‌قدر در اين پرونده «ابهام» وجود داشت و ناگهان همه‌ رفع شدند تا جواني خفه شود. پسرم در قابِ موبايل‌ام اين عکس را ديد و گفت «چي شده بابا»؟ هول شدم و گفتم «هيچي اين آقا رفته زير بارون. مگه نمي‌گفتي چرا بارون نيومد»؟ و يادم آمد آن درس کتابِ کلاس اول را «آن مرد در باران آمد». اين مرد در باران کهنه‌پوستيني بر سر پي جان فرزندِ خود است. اويي که جنگيد تا هزاران دختر و پسر بمانند و حالا او تنها مانده. او تا ابد در اين عکس زير اين نورها تنها خواهد‌ماند اما اين عکس «وجدان‌ها» را نشانه خواهدرفت. مگر نه اين که براهني نوشت «عکس‌ها افسرده‌اند اسماعيل/ انگار چشم‌هاي زمان بر آن‌ها گريسته‌اند...» هيچ‌گاه اين استيصال و در عين‌‌حال رفتن را در اين عکس فراموش نخواهم کرد چون «چشم‌هاي زمان بر آن گريسته». من به گوري مي‌انديشم که از جواني پُر خواهدشد. گوري که مي‌توانست چنين نوبت‌اش جلو نيفتد که ما با گورهامان زاده مي‌شويم و آن‌ها گاه غافلگير مي‌شوند از مُردن‌هاي نانوبت. اين نورها، مرد و ديوارها چنان متراکمِ سوگ‌اند که جگر هر آزاده‌اي را مي‌سوزانند...
@sorkhesiah



#عرفان_رضايي از کشته‌شدگان اعتراضات آمل

برای ارسال پاسخ به اين مورد بايد وارد شويد
برای استفاده از تالار گفتمان بايد عضو شويد

ارسال جوابيه  ارسال موضوع جديد


 
جستجو
جستجوی فيلم، کارگردان، بازيگر..:

fa en


سايت های سينمايی!
 

Find a birthday!


پيوندها
 
مجله ۲۴
آدم برفی ها
دیتابیس فارسی فیلم های سینمایی
کافه سينما
سينمای ما
سينمای آزاد
 

اخبار روز ايران

[ Yahoo! News Search ]

Search Yahoo! here
 
 [ Yahoo! ]



options