از صفحه اینستاگرام میم. یزدانی خرم
بیست سال پیش صادق خلخالی در سکوت، انزوا و فراموشی مُرد. چند ماهی بود که روزنامهی «شرق» را منتشر میکردیم و وقتی خبر آمد همه سری تکان دادند. فردایاش این تیتر با عکس او منتشر شد در صفحهی یک «درگذشت شیخِ تنها». آن روز نُه صبح در مسیرم تا دفتر روزنامه چند کیوسک را سرک کشیدم. مردی موسفید در میدانِ آرژانتین آخرین نسخهی روزنامه را خریدهبود و جوری عکس را نگاه میکرد که انگار در عالم نیست. آن نگاه را از یاد نمیبرم.... این عکس حیرتآور آلفرد یعقوبزاده از حاکم شرع در فروردین ۵۸ و میان محافظاناش هنوز هم من را شوکه میکند. آن گُلها، آن مردها، آن سایهها. انگار یک پلان اضطرابآور را مرور کنیم. خلخالی هیچگاه پشیمان نشد. حتا در کتاب خاطراتاش هم خود را مُحق میدانست. او ماشینِ اعدام بود به نحویکه بهشتی خود را مقابل او قرار داد تا ترمزش را بکشد. اما او رد خونی راه انداخت که هنوز بسیاری آن را فراموش نکردهاند. میل او به اعدام شگفت است. سیاسی، غیرسیاسی، معتاد، میخانهچی و... تفاوتی نداشت برای این شیخ و اوجاش «کشتن» هویدا بود. چهرهای چون مصطفا چمران بارها با او درگیر شد ولی او میتاخت. عمرِ قدرتِ او چندان زیاد نبود. چند ماه. اما این چند ماه چنان در حافظهی آدمهای آن نسل و دانندهگان نسلهای بعد مانده تو گویی سالها... گاهی به ذهن او فکر میکنم. یادم میآید خبرنگارانی که برای مصاحبه با او رفته بودند کمی قبل مرگاش از وضع بینهایت ناخوباش میگفتند و «تنهایی». هیچکس حتما یاراناش نیز نمیخواست او را قبول کند و همه بهنحوی خود را از دایرهای بودن با او دور میکردند. چه در این مرد کوتاهقامتِ فربهی بیاحساس بود که چنین تصویر و موقعیتی برایتش ساخت. شاید یک کلمه پاسخاش باشد: باور به کارش... باور به تطهیر، حذف و بیجانکردن تحت لوای شرع و قانون. کسی در آن ماهها از او سوال نمی پرسید. کسی جرات نداشت و بعدتر آشکار شد که انگار او ابایی از کسی هم نداشته. بهجرات هیچ شخصیتی را چون او در تاریخ معاصرمان ندیدم که چنین «منفور» باشد و انگار او هم از این منفوربودن حظ میبرد. خلخالی شخصیت پیچیدهای نداشت. از قضا او کاملن ساده بود و سادهگان میتوانند چنین جانها را از تنها بربایند. آلفرد یعقوبزاده این تناقض شگفت و ترسناک را در قاب بینظیرش ثبت کرده. مردی سفیدپوش که با تعجب با بالا نگاه میکند. او کسیست که حکم مُردن صادر میکرد. این سادهدلِ مخوف باور داشت که راه رستگاری چنین است و از این فرصت تا نهایت حظ برد... او تا ته عمر از آن پنج ماه یکهتازی دفاع کرد و در تنهایی مُرد...
#عرفان_رضايي از کشتهشدگان اعتراضات آمل
|