زمانی برای جبران اشتباهات تجزیه طلبی
از کانال تلگرام مجمع دیوانگان https://t.me/divanesara/1703
عرفات موفق شده بود تا با دستمایه قرار دادن مصوبهی سازمان ملل در سال ۱۹۴۸، انتقام خودش را از ملک حسین بگیرد؛ که البته معنایش به نوعی گروگان گرفتن سرزمینهای فلسطین غربی بود. تمامی سران کشورهای عربی، این ادعای عرفات را یک رویکرد «تجزیهطلبانه» قلمداد و به شدت با آن مخالفت کردند. اما طرح این ایده، احتمال جدیدی را پیش روی جهان غرب و به ویژه اسرائیل قرار داد: تا پیش از آن طرف حساب مسالهی فلسطین، کل جهان عرب و کشورهای قدرتمند و بزرگی همچون مصر و اردن بودند. اگر یک گروه کوچک و جدید میتوانست پای میز مذاکره بنشیند، قطعا کار اسرائیل و غرب هم به مراتب آسانتر میشد. اما این گزینه تا زمانی که جهان عرب حاضر به پذیرش آن نبود نمیتوانست رسمیت پیدا کند و این فرصتی بود که چند سال بعد فراهم شد.
حدفاصل سالهای ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۶، گروههای اغلب چپگرای فلسطینی، تعداد زیادی عملیات تروریستی را در سطح جهان سازماندهی کردند. بجز سه هواپیماربایی جنجالی، بزرگترین این اقدامات، فاجعهی المپیک مونیخ بود. بازتاب چنین فجایعی در سطح بینالمللی موجی از انزجار جهانی بود و این مساله کشورهای عربی را به شدت در موضع ضعف قرار میداد. آنها که تا سال ۱۹۶۸ به قیمت جنگهای پرهزینه میخواستند سرزمینهای فلسطینی را بازپسبگیرند، رفتهرفته به جایی رسیدند که ترجیح میدادند هرگونه ارتباط میان خود و نیروهای فلسطینی را منکر شوند. در چنین شرایطی بود که گزینهی «عرفات» دوباره وجاهت پیدا کرد!
سال ۱۹۸۰، هم کشورهای غربی و هم جهان عرب به این توافق رسیدند که مسالهی فلسطین را به یاسر عرفات و سازمان او واگذار کنند. کشورهای عربی، با این ترتیب نه تنها از تداوم یک جنگ پرهزینه و بیحاصل شانه خالی میکردند، بلکه مسوولیت نانوشتهی «نجات سرزمینهای اشغالی» را هم از دوش خود برداشته و به عرفات واگذار میکردند. بدین ترتیب، میتوان گفت پروژهی تجزیهی طلبی عرفات، با حجم بالایی از ارعاب و تلفات، هم برای مردم بومی فلسطین و هم سایر نقاط جهان به نتیجه رسید و سران جهان عرب را از رویای اتحاد دوبارهی سرزمینهای تجزیهشده منصرف کرد. مصر هم که پیشتر با اسرائیل صلح کرده بود صحرای سینا را تحویل گرفت و قید نوار غزه را زد، اما مشکلات تشکیلات خودگردان تازه شروع شده بود!
عرفات، با وعدهی پذیرش رسمیت اسرائیل توانست به عنوان نمایندهی فلسطینیها در مجامع جهانی به رسمیت شناخته شود، اما باقی گروههای فلسطینی چنین وعدهای را قبول نداشتند! حتی بسیار قبل از آنکه حماس با کودتای سال ۲۰۱۶ کنترل غزه را در دست بگیرد، همه میدانستند که بخش بزرگی از مردم منطقه بیشتر از آنکه خودشان را «ملت فلسطین» بدانند، هویتشان را به شکل عضوی از «امت عربی اسلامی» تعریف میکردند!
با مرگ عرفات، مشروعیت تشکیلات خودگردان هم در سراشیبی سقوط قرار گرفت و امروز به جرات میتوان گفت کمترین بخش از جامعهی فلسطینیها این تشکیلات را نمایندهی خود میدانند. حتی آنهایی که هنوز به سمت حماس یا دیگر گروههای بنیادگرا کشیده نشدهاند، همچنان چشمانتظار معجزهای از جانب «جهان عرب» هستند تا آنها را نجات دهد.
اگر صرفا به مصوبات روی کاغذ اکتفا کنیم، آخرین دستورالعمل رسمی سازمان ملل، همچنان اسرائیل را موظف به بازگشت به مرزهای پیش از ۱۹۶۷ میداند، اما این راه حل قدیمی و رویای خاک خورده، هر روز بیش از پیش در زمین واقعیت غیرممکن میشود. کمترین دلیل آن، تثبیت زیست شهروندان اسرائیلی در قالب «شهرکنشین»هایی است که طی نیم قرن گذشته در بسیاری از این زمینها ساکن شدهاند. این موضوعی است که به صورت مداوم محل اعتراض مخالفان اسرائیل است و تنها عامل تداوم اختلاف جلوه داده میشود، اما مساله یک روی دیگر هم دارد.
واقعیت این است که مفهوم جعلی «ملت فلسطین»، دستکم با آن رویکردی که عرفات در دستور کار قرار داشت با خودش به گور رفت. بسیاری از اعراب منطقه، حتی بخشی از مسلمانها، حالا شهروندی و تابعیت اسرائیل را دریافت کردهاند و حتی در مجلس این کشور نیز نمایندگان عرب/مسلمان حاضر هستند. بخشی دیگر، همچنان وابستگی و گرایش خود را به «امت اسلامی» با رهبری حماس یا دیگر نمایندگان بنیادگرایی مذهبی را حفظ کردهاند، و حالا دیگر همه میدانند که تشکیلات فلسطین، با رویا و ادعای رهبری «ملت فلسطین» کمترین نفوذ و مشروعیت را در میان اعراب مسلمان منطقه دارد.
واقعیت دیگر نیز آن است که تشکیل یک دولت مستقل فلسطینی، در سرزمینهای باقیمانده، (مجموع کرانهی باختری و نوار غزه) از هر نظر غیرممکن به نظر میرسد. آنچه عملا امکان واگذاری به تشکیلات خودگردان را دارد، به قدری کوچک، پراکنده و محدود است که امکان ندارد بتواند ملزومات یک کشور مستقل را فراهم کند. چنین کشوری، حتی بر فرض تشکیل هم، با بحرانهای شدید وابستگی از نظر اقتصادی، انرژی و منابع طبیعی روبروست و فقط به صورت زائدهای بر همسایگان خود میتواند زیستش را تضمین کند.
همهی اینها در شرایطی است که عملکرد رسوای چپ جهانی، در حمایت از یکی از فجیعترین جنایات تروریستی قرن، زنگ هشدار در باب پیوند شوم «پروگرسیوهای چپگرا با بنیادگرایی اسلامی» را خیلی زودتر از موعد به صدا درآورد. شوکی که به زودی تبعات خودش را در اوجگیری جریانات راستگرای غربی بروز خواهد داد. دفعه بعد دیگر معلوم نیست دولت ترامپ در پذیرش اورشلیم به عنوان پایتخت رسمی اسرائیل و تغییر موضع رسمی از مرزهای ۱۹۶۷ به مرزهای جدید تنها بماند!
حملات تروریستی اخیر، برگ بزرگی در تحول تاریخچهی مجادله بر سر سرزمین فلسطین را ورق زده است. دیگر هیچ چیز، نه در اسرائیل و نه در هیچ کجای جهان به پیش از این جنگ باز نمیگردد و حالا جهان باید به راهکارهای متفاوتی متناسب با معادلات جدید بیندیشد. در این بین، شاید پیشنهادی هم بتواند به دستور کار بازگردد که دستکم تا حدودی امنیت و آیندهی شهروندان فلسطینی را هم تضمین میکند:
به گمان من، برای حل بنبست موجود، باید به بخشی از ریشههای آن بازگشت؛ یعنی به دوران پیش از تجزیهی جهان عرب و جبران حماقت کشندهای که عرفات نیم قرن پیش مرتکب شد. بازگشت طرح مسکوت ماندهی ملک حسین به دستور کار، هرچند بسیار دشوار به نظر میرسد، اما دستکم واقعبینانهتر از بازگشت اسرائیل به مرزهای پیش از ۱۹۶۷، و البته بسیار کارآمدتر از تشکیل یک دولت کوچک فلسطینی در سرزمینی آش و لاش شده و ناقص است. این یعنی، واگذاری غزه به عنوان بخشی از خاک کشور مصر، بازگشت کرانهی باختری رود اردن به سرزمین شرقی و البته بازگشت فلسطینیها به آغوش ملتهایی که فقط یک قرن پیش با آنها هموطن، همنژاد و هم مذهب بودند. تصمیمی که نه تنها آنها را از وضعیت بلاتکلیف خود خارج میکند، بلکه سبب میشود از پشتوانهی قدرت دولتهایی بزرگتر بهرهمند شوند که هم استقلال و امنیت آنان را تضمین میکنند و هم بقای صلح و ثبات منطقه را.
زمانی برای جبران اشتباهات تجزیه طلبی
#عرفان_رضايي از کشتهشدگان اعتراضات آمل
|