از صفحه تلگرام «خواهر شکسپیر» https://t.me/FarnazSeifi/269
استر نیزنتال کیرینیتز، دوازده ساله بود که نازیها به روستای آنها در لهستان رسیدند و شروع به بیچاره کردن یهودیان روستا از جمله خانوادهی او کردند. اول بچهها را وادار کردند در زمین خندق بکنند، بعد مرغ و خروس و گوسفندان یهودیان را بردند، روزی جلو چشم استر پدرش را کتک زدند و ریشاش را بریدند.
سه سال بعد روزی نازیها همه یهودیان را جمع کردند و پیاده به ایستگاه قطاری در چندین کیلومتری بردند تا روانهی اردوگاههای مرگ کنند…استر و خواهرش فرار کردند و بعد قصهی دربدری بود. همسایهها و دوستان دیرینه پناهشان ندادند، زیر باران در جنگلها پنهان شدند، دست آخر مجبور شدند خودشان را دختران کشاورز مسیحی جا زدند تا در مزرعه سیبزمینی کاری پیدا کنند. روزی که نازیها به او شک کردند، یک دسته زنبور او را نجات دادند. زنبورها به سمت دو سرباز نازی هجوم بردند و فقط با سر و صورت استر کاری نداشتند. نازیها در حالی که فریاد زنان از هجوم زنبورها دور میشدند، داد زدند زنبورها چرا با تو کاری ندارند؟
استر از هولوکاست جان به در برد و همه خانوادهاش را در اردوگاههای مرگ از دست داد، با نجات یافته دیگری ازدواج کرد و به آمریکا مهاجرت کرد. کارش خیاطی و سوزندوزی بود. روزی نخ و سوزنهایش را برداشت و شروع به سوزندوزی قصهی زندگیاش کرد. استر، کلمه نداشت. واژههایش سوزن و نخ بود و سوزن پشت سوزن تابلو خلق کرد: از روزهای خوش کودکی و نان پختن و نیایش دور هم گرفته تا تمام روزهای وحشت و فرار و دربدری.
پنجاه سال بعد ترک روستا، بالاخره سوزندوزیهایش را زیر بغل زد و یک بار دیگر به روستایشان بازگشت. چیزهای زیادی همانجور به روال سابق بود، حتی هنوز بعضی همسایههای سابق همانجا بودند. همسایههای روزگار از دسترفته سوزندوزیهایش را نگاه میکردند و میگفتند «درست همانجور که بود…» استر به آمریکا برگشت و خیلی زود از دنیا رفت.
او هرگز خودش را هنرمند ندانست، اما هنرمندتر از بسیاری هنرمندان بود. تابلوهای سوزندوزیهایش و آن رشته زنبورهای آویزان از سقف کنار آخرین سوزندوزی که نجاتاش دادند، در موزههای بسیاری نمایش داده میشود. او یکی از فجیعترین فجایع بشری را سوزن زد و دوخت …نفسگیرتر از رنگ، واژه، صدا.
سوزندوزی و دوختودوز و بافتنی که قرنهاست سنت دیرینه زنان است و برای زنان جهان هم و پناه و مرهم و راه همبستگی و روایت. آن ال. مکدونالد، استاد تاریخ، در کتاب «دستهایی که بیکار نیست: تاریخ بافتنی در آمریکا » توضیح میدهد که بافتنی و خیاطی همیشه کار «زنانه» بود چون لازم نبود که برای انجام این کارها خانه را ترک کرد و میشد در کنار بچهداری، آشپزی و رفتوروب خانه که «کار زنان» بود، دوخت و بافت، و رخت و لباس اعضای خانواده را تأمین کرد. تا قرنها خیاطی و بافتنی بیشتر از هرچیز تنها برای تأمین لباس اعضای خانواده بود. اما استعمار بریتانیا در قرن هجدهم بود که برای اولینبار زنان را با محور دوختن و بافتن متحد کرد و خیاطی و بافتنی و سوزندوزی زنان، کارکرد سیاسی هم پیدا کرد. خورخه لوئیس بورخس، نویسنده و شاعر آرژانتینی گفته بود: «خیاطی، روند ترمیم روان است.» اگر به کوکهای لباسهای حاصل دستِ زنان، گرههای بافتنیهای آنها، طرحهای قلاببافی و زیر و بم سوزندوزیهایشان دقیق بنگرید، هزار هزار قصهی پر غصه خواهید دید؛ مقاومتهای فردی و جمعی، تسلیم نشدن، خود را از گرداب بیرون کشیدن، ضمادی بر زخمهای پیدا و پنهان.
@FarnazSeifi
#عرفان_رضايي از کشتهشدگان اعتراضات آمل
|