Welcome to Online Film Home
Home :: Film News :: Find a Birthday :: Dark version :: Persian Weblog :: Forum :: Contact
  تالار گفتمان بحث آزاد تالار گفتمان بحث آزاد

 خوش آمديد مهمان                                 عضو شويد  وارد شويد جستجو  فهرست اعضای تالار

  تالار
  بحث آزاد

نسخه مناسب چاپ ارسال ج1608;ابيه  ارسال موضوع جديد

موضوع «در راه که مي‌آمدي، سحر را نديدي؟»
فرستنده Leila_Manzari در تاريخ 08 مارس 2023 ساعت 4:37 بعدازظهر  
محل اقامت: Masjed Soleiman, Iran   تاريخ عضويت: 01 مارس 2023   تعداد ارساليها: ۱۳۴   مشاهده ی مشخصات Leila_Manzari مشخصات  جستجوی ارساليهای ديگر Leila_Manzariجستجو برويد به صفحه خانگی Leila_Manzari سايت نقل قول ارسالی Leila_Manzariنقل قول
از صفحه تلگرام «خواهر شکسپیر»

https://t.me/FarnazSeifi/261

​​هفده سال پیش، در تجمع روز جهانی زن در پارک دانشجو، همه ما کتک خوردیم. جلوی چشمان بهت‌زده‌ی ما سیمین بهبهانی را هم کتک زدند. یک عکسی از آن روز مانده، یک دست سیمین را مهین خدیوی گرفته و دست دیگرش را سارا محمدی اردهالی، پشت سر او من و مریم فومنی‌ایم با چشمان خیس از اشک… استیصال و بهت و اندوه از تمام اجزای آن عکس بیرون می‌زند.

نمی‌دانم کی آن عکس را زیر شاتر دوربین‌اش ثبت کرد، اما خوب یادم است روبروی این جمع پنج نفره‌ی مبهوت چه خبر بود. اتوبوسی آن روبرو پشت ترافیک بود. آدم‌های آن اتوبوس، زن و مرد، پیر و جوان، داشتند جوری این صحنه کتک خوردن‌ها و پیرزنی کتک‌خورده را نگاه می‌کردند که انگار فیلم اکشن است و فقط یک کاسه تخمه کم داشند. از نگاهشان تحقیر می‌بارید. زنی از داخل اتوبوس بچه‌اش را رو پایش جابجا کرد و بلند گفت:«یک مشت پتیاره…» آدم‌های عادی، در اتوبوس‌های شلوغ عصر مرکز شهر … چیزی آن‌جا برای من فرو ریخت و تمام شد. چندسال بعد در کارگاهی قرار شد چشم‌هایمان را ببندیم و اولین خاطره‌ی تلخی را که به ذهنمان می‌آید، بنویسم. همین خاطره بود… هربار همین… آن‌جا برای من لحظه‌ای بود که به عمق جان «در وطن خویش غریب» را چشیدم.

هفده سال بعد در اوایل پاییز گرم و آغشته به شور و خون، ویدئویی دیدم که زنی معترض روبروی پارک شهر کتک می‌خورد و زنان و مردانی به کمک او آمدند و طنین خشمگین و مصمم شعارهایشان بر سر شهر … این اواخر دوبار چشم‌هایم را بستم و به آن روبروی پارک دانشجو فکر کردم و اولین تصویری که به ذهنم آمد، حالا طنین پرشور شعارهای جمعیتی در دفاع از زنی کتک‌خورده بود.

چند روز قبل، زنانی سوگوار و خسته از ظلم، بر‌سر گور زنی کشته‌شده روسری‌ها را از برداشته و «زن، زندگی، آزادی» سر داده بودند و حالا هیچ چیز دیگر شبیه روزهای قبل نبود، روبروی پارک دانشجو در تهران هم…

فمینیسم، دانه کاشتن است. بذری را در زمینی کاشتن، بی‌‌‌منت و انتظار معجزه، و درس صبوری است. شکرگذاری اگر باشد بابت همین سهم اندک «دانه کاشتن‌ها» است که همه‌اش به یمن جسارت، شجاعت و تن ندادن زن‌های دیگری قبل از ما است. وظیفه‌‌ای اگر بر دوش ماست، همین دانه‌ای کاشتن است. بذرها، اندک اندک جوانه می‌دهند، می‌بالند ،شاخه‌های تردشان قد می‌کشد، دیگر نمی‌شود زیر پا لگدشان کرد و آن تنه و شاخه و درخت را ندید، و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رساند و درخت‌ها از باد خواهند پرسید: در راه که می‌آمدی، سحر را ندیدی؟ تا روزی یکصدا در تمنای سحر فریاد «زن، زندگی، آزادی» سر دهند، از گورستان آیچی سقز تا روبروی پارک دانشجو در تهران.
@FarnazSeifi

لیلا منظری، روانکاو

برای ارسال پاسخ به اين مورد بايد وارد شويد
برای استفاده از تالار گفتمان بايد عضو شويد

ارسال جوابيه  ارسال موضوع جديد


 
جستجو
جستجوی فيلم، کارگردان، بازيگر..:

fa en


سايت های سينمايی!
 

Find a birthday!


پيوندها
 
مجله ۲۴
آدم برفی ها
دیتابیس فارسی فیلم های سینمایی
کافه سينما
سينمای ما
سينمای آزاد
 

اخبار روز ايران

[ Yahoo! News Search ]

Search Yahoo! here
 
 [ Yahoo! ]



options