Welcome to Online Film Home
Home :: Film News :: Find a Birthday :: Dark version :: Persian Weblog :: Forum :: Contact
  تالار گفتمان بحث آزاد تالار گفتمان بحث آزاد

 خوش آمديد مهمان                                 عضو شويد  وارد شويد جستجو  فهرست اعضای تالار

  تالار
  بحث آزاد

نسخه مناسب چاپ ارسال ج1608;ابيه  ارسال موضوع جديد

موضوع روایت عینیِ یکی از دوستانم از دیشبِ تهران
فرستنده DonyaFarhadi در تاريخ 09 ژانويه 2023 ساعت 12:45 بعدازظهر  
محل اقامت: Equatorial Guinea   تاريخ عضويت: 18 دسامبر 2022   تعداد ارساليها: ۸   مشاهده ی مشخصات DonyaFarhadi مشخصات  جستجوی ارساليهای ديگر DonyaFarhadiجستجو نقل قول ارسالی DonyaFarhadiنقل قول
روایت عینیِ
یکی از دوستانم (۵۱ساله) از دیشبِ تهران

دیشب با همسر جان دوباره رفتیم. این بار پونک تا صادقیه. باید بگویم دیشب سخت‌ و پر زدوخورد بود. نتوانستیم از ماشین پیاده شویم. چراغ خیابان‌ها را خاموش کرده بودند و محیط فقط با نور چراغ اتومبیل‌ها روشن بود تا حدی.

فلکه‌ی اول آریاشهر سایه‌هایی را می‌دیدیم که شعار می‌دادند و حدود دویست مأمور مسلح که فقط نگاه‌شان می‌کردند. رفتارشناسی نیروهای سرکوب گاهی به نظر قابل‌پیش‌بینی نیست. احتمالاً تله می‌گذارند. گاهی وقتی بین جمعیت باشی، نمی‌دانی چه زمانی بر سرت خواهند ریخت.

چون کمی جلوتر به سمت فلکه اول لباس‌شخصی‌هایی با هیکل‌های تناور و عظیم و با ریش و پشم کامل ریختند سر مردم و ‌زدند و گرفتند. قیافه‌هاشان، تا جایی که من توانستم ببینم، با لباس‌شخصی‌های دو ماه اول تفاوت داشت و قابل‌شناسایی بودند و بیشتر از جنس انصار حزب‌الله دهه‌ی هفتاد. مردم را با زنجیر و باتون می‌زدند. صدای فریاد و ضجه و سایه‌هایی در حال دویدن. کُندی دقیقه‌ها و ثانیه‌هایی که از روی شب می‌گذشتند.

حدود ساعت هشت شب وارد فلکه‌ی اول شدیم و ساعت هشت‌ونیم توانستیم بیندازیم یادگار. سی دقیقه‌ی پراضطراب بین دو میدان. چند متر جلوتر، نیروهای سرکوب با لباس کامل و با کلاه‌های چهره‌پوشی که جلادان به‌وقت اعدام بر سر می‌گذارند، به مردم یورش بردند.

می‌کوبیدند مردم را و من چهره‌های خونین مردم را می‌دیدم از جوان تا میانسال، اما مصمم برای اعتراض و تغییر. انگار آمده بودند تا کتک بخورند و بازداشت شوند. ولی آمده بودند. صدای بوق ممتد ماشین‌ها با شعار مردم و صدای رگبار و انفجار در هم می‌شد و در آسمان می‌پیجید تا محله‌های شهر بشنوند، شاید که بیایند.

دیشب بعد از مدت‌ها یک منبع نور دیگر تاریکی شب را در چشم ما می‌شکست: نور لیزرها. حد نهایی خلاقیت مأموران و آمران‌شان همین است. ولی مردم خلاقیت‌شان انتها ندارد. درست مثل دختر جوانی که امشب از پنجره‌ی اتومبیلش مشت‌مشت کاغذ نوشته شده بیرون می‌ریخت. این فقط یک نمونه‌اش بود.

خدا می‌داند در گوشه‌های شهر چقدر مردم راه‌های اعتراضی گوناگون را ابداع کرده و می‌آزمایند. همین است که پیروزشان خواهد کرد. هزار راه به سمت پیروزی می‌رود. حالا چه فرقی می‌کند اشتری برود و رادان بیاید؟ یادمان هست که شریف‌امامی رفت و ازهاری جایش را گرفت. فرقی در اراده‌ها پیش آمد؟

امروز شاید عکس و‌ فیلم‌ها و خبرهایی بیرون بیاید. شاید دوباره هفتم‌ها و چهلم‌ها. ما با خودمان گوشی نبردیم. ‌ولی مردم تصمیم‌شان همان است که بود.
۱۹ دی ۱۴۰۱

#مهسا_امینی
#زن_زندگی_آزادی
@KhabGard

دنیا_فرهادی قربانی جنايت خامنه ای

برای ارسال پاسخ به اين مورد بايد وارد شويد
برای استفاده از تالار گفتمان بايد عضو شويد

ارسال جوابيه  ارسال موضوع جديد


 
جستجو
جستجوی فيلم، کارگردان، بازيگر..:

fa en


سايت های سينمايی!
 

Find a birthday!


پيوندها
 
مجله ۲۴
آدم برفی ها
دیتابیس فارسی فیلم های سینمایی
کافه سينما
سينمای ما
سينمای آزاد
 

اخبار روز ايران

[ Yahoo! News Search ]

Search Yahoo! here
 
 [ Yahoo! ]



options