انقلاب اسلامی و ضرورتِ بازاندیشی، علی میرفطروس
علی میرفطروس Thursday, Jan 26, 2023
انقلاب اسلامی در یکی از سکولار ترین کشور های خاور میانه به وقوع پیوسته بود آنچنانکه علی شریعتی و مرتضی مطهری از «حالتِ نیم مُرده و نیم زندۀ دین» سخن می گفتند.
*آیت الله خوئی به فرح پهلوی: «شما همسرِ پادشاه یک کشور شیعه هستید .عکسهای شما نباید در روزنامهها چاپ شوند . شما نباید بدون حجاب اسلامی در انظار عمومی ظاهر شوید.شما نباید با من دست بدهید».
*طرح سرنگونی شاه، ۵ سال پیش از وقایعِ ۵۷ کلید خورده بود!
***
اشاره:
سالگشتِ رویدادهای مهم تاریخی،فرصتی است تا در بارۀ علل و عوامل وقوعِ آنها بیاندیشیم.گذشتِ زمان و فرو نشستن غبارهای سیاسی-ایدئولوژیک چه بسا که زنگ و زنگار را از آئینۀ حوادث بزُداید و باعث شفّافیّت و تجدید نظر در ارزیابی ها گردد.
انقلاب اسلامی تأثیرات مرگباری در جامعۀ ما داشته چندانکه می توان آنرا به یک «انقطاع دیگر در هستی تاریخی ایران» تعبیر کرد. مجموعۀ این تأثیراتِ مرگبار ضرورت بازاندیشی به این رویداد سرنوشت ساز را دو چندان می کند.
نگارنده در مقالاتی به این موضوع پرداخته است[1]. این مقالات در راستای دغدغه های نگارنده در آستانۀ وقوع انقلاب اسلامی بود که در کتاب کوچک اسلام شناسی(بابک دوستدار،نشر کاوه،تهران، فروردین ۱۳۵۷)، حلّاج (اردیبهشت ۵۷) و آخرین شعر (مرداد ماه ۵۷) تبلور یافته بود. مقالۀ حاضر نیز طرحی مقدّماتی در این باره است که امیدوارم پژوهشگران دیگر در غنا و تکمیل آن بکوشند. این مقاله چند سال پیش نوشته شده و اینک با اضافاتی بازنشر می شود.امید است که بازخوانی آن بتواند به بازاندیشی این رویداد سرنوشت ساز یاری کند. ع.م
در سال های اخیر،با آزاد شدن اسناد مربوط به رَوَند سرنگونی رژیم شاه و خصوصاً انتشار متن مذاکرات محرمانۀ شاه و سفیرِ وقت ایران در واشنگتن با مقامات دولت دموکرات آمریکا -که در تحقیقِ درخشانِ پروفسور اندرو اسکات کوپر انعکاس یافته - می توان با توطئه ها و تبانی های بین المللی برای سرنگون کردنِ شاه آگاه شد[2].
چند نظریّۀ نارسا:
۱-اسلامگرائی شاه
پژوهشگرانی که «اسلامگرائی شاه» را عامل عُمده ای در وقوع انقلاب اسلامی می دانند این نکته را فراموش می کنند که ایران در آن زمان طبق قانون اساسی مشروطیّت، حکومتی شیعه بوده و بر این اساس،همۀ شاهان متعهّد به رعایت «اصول اسلامی» بودند ولی با اجرای اصلاحات ارضی-اجتماعیِ شاه در سالهای ۱۳۴۰-۱۳۵۷ و خصوصاً دادن حق رأی به زنان و رشد طبقۀ متوسّط شهری، رژیم شاه - به تدریج - از فضای های مذهبی فاصله گرفت و ضمن توجّه به تاریخِ ایران باستان، تاریخِ اسلامی(هجری) را از تقویم رسمی ایران حذف کرد.
مانند دکتر مصدّق، شاه نیز شخصیّتی دیندار بود، امّا سیاست های اجتماعی، فرهنگی و هنریِ رژیم دینمدار نبود خصوصاً در بارۀ آزادی و حقوق زنان، قوانین مربوط به حمایت از خانواده و... جشن هنر شیراز، جشنوارۀ توس ، برنامه های هنری تالار رودکی، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نیز -در واقع- «جلوهای از عظمت ملّی و خویشتن گرایی ایرانیان» بود.
به خاطرِ سیاست های عرفی و سکولارِ محمد رضا شاه، سلطان حسن دوم (پادشاه کشور اسلامی مراکش) به شاه و فرح پهلوی می گفت:
-«شما چه کشور اسلامی هستید که پادشاهش در مراسم رسمی ، شراب می نوشد و ملکه اش بدون حجاب اسلامی در انظارِ عمومی ظاهر می شود!؟».
شهبانو فرح پهلوی ، ضمن یاد آوری سخن ملک حسن دوم، در گفتگو با نگارنده از دیدار خود با آیت الله خوئی در نجف (اواخر آبان ۵۷) و «توصیه های اسلامیِ» وی چنین یاد کرده اند:
-«شما همسرِ پادشاهِ یک کشور شیعه هستید .عکسهای شما نباید در روزنامهها چاپ شوند . شما نباید بدون حجاب اسلامی در انظار عمومی ظاهر شوید. شما نباید با من دست بدهید ...».
با توجه به مسئلۀ حجاب در جنبش «زن، زندگی، آزادی» اینک می توان به اهمیّت عملکردهای عُرفی و غیر اسلامیِ شاه و فرح پهلوی بیشتر پی بُرد. بنابراین، کوشش دکتر عبّاس میلانی برای نشان دادنِ خصلتِ مذهبیِ «شاهِ مُرغدل» و استناد او به خواب های کودکی شاه و به قرآن کوچکی که مادرِ شاه به وی داده بود و یا اشاره به تأسیس «حسینیّۀ ارشاد» و واریز کردنِ آن به حسابِ «اسلامگرائی شاه» منصفانه و موجّه نیست. گفتنی است که در آبان ۱۳۵۱ به دستور شاه، حسینیۀ ارشاد تعطیل گردید و تا سال ۱۳۵۷ بازگشایی نشده بود!
در واقع، اصلاحات اجتماعی رضاشاه و خصوصاً محمدرضا شاه باعثِ تضعیف مذهب - به عنوان یک آرمان حکومتی - شده بود. انقلاب ۵۷ در یکی از سکولار ترین کشورهای خاور میانه به وقوع پیوسته بود؛ کشوری که دکتر علی شریعتی و مرتضی مطهری در بارۀ موقعیّت مذهب در ایران از «حالتِ نیم مُرده و نیم زندۀ دین» سخن می گفتند. از این گذشته، وقوع دو رویدادِ عُمدتاً سکولار (یعنی انقلاب مشروطیّت و جنبش ملّی شدن صنعت نفت) تلقّیِ رویداد ۵۷ به عنوانِ «انقلاب اسلامی» را دچار تردید می کند.
۲-انسداد سیاسی و استبداد
نظریۀ «انسداد سیاسی و استبداد» نیز برای تبیینِ وقوع انقلاب در ایران نارسا است چرا که در سال های ۱۳۵۰ دیکتاتوری هائی مانند سنگاپور و کرۀ جنوبی وجود داشتند که سطح استبداد و دیکتاتوری شان بسیار بیشتر از ایران بود بی آنکه بخواهند از«انقلاب» گذر کنند.از این گذشته، فروکاستن آزادی ها به «آزادی سیاسی» نوعی تقلیلگرائیِ گمراه کننده است. به عبارت دیگر، رژیم شاه اگرچه دارای محدودیّت هائی در عرصۀ فعّالیّت های سیاسی بود، امّا فعالیّت ها و آزادی ها در عرصه های فردی، فرهنگی، هنری، اقتصادی و اجتماعی (خصوصاً آزادی زنان) بسیار گسترده بود. هم از این روست که می توان آن دوره را «درخشان ترین و شکوفاترین دوران فعّالیّت های فرهنگی و هنری در ایرانِ معاصر» دانست.
۳-بحران اقتصادی
نظریّۀ «سیاستهای تورّم زای شاه در بودجۀ توسعه» و در نتیجه، «بحران اقتصادی و وقوع انقلاب» نیز ، جامع و روشنگرِ این رویداد نیست. بحران اقتصادی، خود را در سقوط ارزش پول ملّی نشان می دهد(مانند آنچه که اینک در ونزوئلا و جمهوری اسلامی می بینیم). یک سال قبل از انقلاب اسلامی صندوق بین المللی پول در نشست عمومی خود «ریال ایران» را وارد گروه ۱۶ پول مهم جهان کرد و تأکید نموده بود که «ریال ایران» وارد مجموعه «حق برداشت ویژه» خواهد شد و در کنار دلار آمریکا، مارک آلمان، لیره انگستان، فرانک فرانسه، ین ژاپن، دلار کانادا و ....می تواند ذخیرۀ ارزی سایر ملل قرار گیرد. بر این اساس، ایران دارای یکی از معتبرترین پاسپورت ها در جهان شده بود.
بنابراین، در آستانۀ انقلاب اسلامی هرچند که با کودتای نفتی عربستان و آمریکا درآمدهای نفتی ایران کاهش یافته، بسیاری از پروژه های عمرانی متوقّف شده و گرانی برخی کالاها موجب نارضایتی هائی شده بود ولی این امر نه تنها موجب سقوط ارزش پول ملّی نشده بود بلکه پول ایران در شمارِ ارزهای بین المللی قرار گرفته و با افزایش ارزش ریال در برابر دلار، نظام پولی جدیدی در دنیا به وجود آمده بود.
در متن همین خبر، شاه -بار دیگر- اخطار می کند:
-«اگر دولت های غربی قیمت اجناس صادراتی خود را تقلیل ندهند، قیمت نفت بازهم افزایش خواهد یافت».
از این گذشته، رژیم شاه ضمن اینکه به برخی کشورها وام داده بود، سهام ۱۳۵ شرکت بزرگ بین المللی( مانند شرکت گروپ آلمان) را نیز خریده بود و لذا با پس گرفتن آن وام ها یا با فروش سهام شرکت گروپ آلمان می توانست بر «بحران اقتصادی» فائق آید.
نفت، عامل سرنوشت ساز!
با توجه به این نکات، نگارنده در بررسی انقلاب اسلامی به نقش کمپانی های نفتی در تحوّلات سیاسی ایران معاصر تأکید کرده آنچنانکه معتقد است:
-«تاریخ معاصر ایران با نفت نوشته شده است».
به عبارت دیگر: سرشت و سرنوشت تحوّلاتِ سیاسی ایران معاصر (از تبعید رضاشاه تا تضعیف و سقوط دولت مصدّق و سرنگونی محمد رضا شاه) را نمی توان فهمید مگر اینکه ابتداء مسئلۀ نفت و نقش کمپانی های بزرگ نفتی در حیات سیاسی ایران فهم و درک گردد.
با این اعتقاد، نگارنده در مقاله ای انقلاب اسلامی را «کودتای انقلابی علیه شاه» نامیده است.
مهندسی افکار عمومی!
اعتقاد به «دست انگلیسی ها» و«تئوری توطئه» در میان ایرانیان (با وجود جنبه های اغراق آمیز آن) در واقع، از تجربه های تلخ تاریخی و سیاسی مردم ما ناشی می شود. بر این اساس بود که دکتر مصدّق نیز معتقد بود: در ایران، کارها فقط به دست و خواست دولت انگلیس انجام می شود .[3]در اینجا می توان از نقش تبلیغات رادیوهای وابسته به دولت انگلیس در سه رویداد مهم تاریخ معاصر ایران یاد کرد:
۱-سقوط و تبعید رضاشاه،
۲- تضعیف وسقوط دولت مصدّق
۳-سرنگونی محمدرضاشاه.
سِر ریدر بولارد (سفیر کبیر مقتدرِ انگلیس در ایران) در خاطرات و گزارش های محرمانه اش تأکید می کند که با تبلیغات دروغ و پخش خبرهای اغراق آمیز از طریق رادیو بی بی سی و رادیو دهلی:«روالِ عادی حکومتِ رضاشاه را مختل کردیم و در نهایت،باعث سقوط وی شده ایم». [4]
ادوارد برنیز (استاد و متخصّصِ دستکاریِ افکار عمومی) در کتاب «پروپاگاندا» معتقد است:
-«تودۀ مردم (Masse) موجوداتِ بی هویتّی هستند که با تبلیغات (پروپاگاندا) می توان آنها را به شکلِ موجوداتی دست آموز درآورد».
در مقاله ای به نمونه ای از«مهندسیِ افکار عمومی» اشاره کرده ام . موج راهپیمائی های مردمیِ در اواخر سال۵۷ شاید با مفهوم «کودتا» مغایر باشد، ولی با توجه به تقارن این راهپیمائی ها با روزهای تاسو عا و عاشورا و تبلیغات گستردۀ رادیو - تلویزیون ها (خصوصاً بی بی سی) در دامن زدن و گاه هدایتِ این تظاهرات ها می توان گفت که حضور مردم در صحنه،به بسیاری از کودتا ها خصلتی انقلابی یا مردمی می دهد. در چنان شرایطی به قول ادوارد برنیز:
-«توده های مردم - عموماً- به صورت پیاده نظامِ سیستمِ تبلیغات ( پروپاگاندا ) عمل می کنند».
بنابراین، منظور نگارنده از کلمۀ «انقلابی»- در ترکیب«کودتای انقلابی»- ناظر به دو موضوع اساسی زیر است:
۱-تدارکِ سرنگونی رژیم شاه از بالا ( توسط کمپانی های نفتی و دولت های حامی آنها ) و تبلیغات گستردۀ نشریات و رادیو-تلویزیون های غربی علیه شاه،
۲-حضور گستردۀ مردمِ مفتون و«ماه زده»(در پائین)به مثابۀ پیاده نظامِ شبکۀ تبلیغات و پروپاگاندا.
به راه انداختن انقلاب های مصنوعی توسط دولت های غربی استراتژی نوینی است که آخرین نمونۀ آنرا در به اصطلاح «انقلاب لیبی» و سرنگون کردن رژیم محمد قذّافی (در سال ۲۰۱۱) بیاد داریم؛ کشوری که اگر چه با نوعی دیکتاتوری سیاسی هدایت می شد،امّا از نظرِ رفاه اقتصادی و اجتماعی پیشرفته ترین کشور در میان کشورهای آفریقائی بود و در آن، زنان بیش از همۀ کشورهای آفریقائی و مسلمان دارای حقوق و جایگاه اجتماعی بودند.در آستانۀ حمله به لیبی،بیش از نیمی از دانشجویان دانشگاه ها در لیبی زن بودند. برخورداری از خدمات درمانی ، بهداشتی و آموزش رایگان و همچنین استفاده از وام های بدون بهره و آب و برق رایگان نیز از دیگر دستآوردهای حکومت قذّافی بود.
در چنان شرایطی،تصمیم قذّافی برای ملّی کردن منابع نفتی و گازی لیبی، سرمایه گذاری حیرت انگیز وی برای تأسیس بزرگترین منابع آب شیرین در لیبی، تمایل او به خارج کردن ۱۵۰ میلیارد دلار سرمایۀ آن کشور از بانک های اروپا و آمریکا،سودای قذّافی برای ایجاد بانک آفریقائی و جانشین کردن دینار لیبیائی بجای دلار یا یورو، و غیره...عوامل اصلیِ حمله به لیبی و سرنگون کردن قذّافی بودند.
طرح سرنگونی شاه!
چنانکه خواهیم دید طرح سرنگونی رژیم شاه، ۵ سال پیش از وقایع ۵۷ (یعنی در سال ۱۳۵۳= ۱۹۷۴) کلید خورده بود. رَوَند تدارک این سرنگونی را میتوان چنین ترسیم کرد:
۱- پس از سقوط دولت مصدّق، محمد رضا شاه می خواست که بر اجحافات دراز مدّتِ کمپانی های نفتی خاتمه دهد و حاکمیّت مطلق ایران بر منابع و صنایع نفتی را تحقّق بخشد.با این آرزو،در سال 1346 بهنگام افتتاح کارخانۀ عظیم ذوب آهنِ اصفهان در حضور الکسی کاسگین (نخست وزیر شوروی) شاه با لحنی تند و تهدید آمیز خطاب به کمپانی های بزرگ نفتی اخطار کرد:
- «در سال ۱۹۷۹[یعنی درست در سال ۵۷] قرار داد نفت با کنسرسیوم نفت خاتمه پیدا خواهدکرد و شرکت های نفتیِ فعلی در ردیف بلندی خواهند ایستاد و بدون هیچ مزایائی، مثل دیگران برای خرید نفت ایران باید بیایند صف بکشند . در سال ۱۹۷۹= ۵۷ ما قرارداد نفت خودمان با کنسرسیوم را دیگر به هیچوجه تمدید نخواهیم کرد... ».
ایستادگی و عِصیان شاه در برابر خدایان نفتی و عقوبت بعدی آن، یادآورِ سرشت و سرنوشتِ «پرومته در زنجیر» در مقابل «زئوس» (خدای خدایان) بود؛ موضوعی که در بخشی از نقد کتاب دکتر عباس میلانی به آن اشاره کرده ام.
۲- در ۲۲ اسفند ۱۳۴۷ شاه به کنسرسیوم نفت اخطار کرد که « درآمد ایران باید ظرف دو ماهِ آینده به یک میلیارد دلار برسد و گرنه ایران نصف منابع نفتی خود را در اختیار خواهد گرفت». گفتنی است که چند ماه قبل از این اخطار، شاه پالایشگاه نفت تهران را (درتاریخ ۳۱ اردیبهشت ۴۷) افتتاح کرده بود. به دنبال این اخطار، شاه تأکید کرد:
-« آنچه من می گویم کاملاً روشن است. من می گویم نفت، مال ما است اگر استخراجش نمی کنید ما خودمان آن را استخراج خواهیم کرد».
۳- نکتۀ بسیار مهم دیگر اینکه، در گفتگو با روزنامه نگاران در ۵ بهمن ۱۳۴۹شاه پیشبینی کرده بود:
-«بین قدرت های امپریالیستی و ما برخوردی روی می دهد!»
۴- در ۹ مرداد ۱۳۵۲با تلاشهای شاه، ایران به حاکمیّت کامل بر صنایع نفت ایران نائل شد به طوریکه بقولِ دکتر پرویز مینا (کارشناس برجسته و مدیر وقتِ امور بین المللی شرکت نفت):
- «با در نظر گرفتن شرایط و اصول مندرج در قرارداد جدیدِ نفت می توان نتیجه گرفت که قانون ملّی شدن صنعت نفت -به معنی و مفهوم واقعی- با عقد این قرارداد در سال ۱۹۷۳ به مرحله اجرا گذارده شد»[5]
۵- دوران ریاستِ جمهوری نیکسون ، دوران طلائی روابط شاه با کاخ سفید بود که طی آن، شاه نه به عنوان یک «مُهرۀ دست نشانده» بلکه به عنوان شخصیّت و شریکی مستقل و قابل احترام نگریسته می شد. سفیر وقت ایران در آمریکا، دکتر امیر اصلان افشار در گفتگو با نگارنده از روابط بسیار نزدیک خود با ریچارد نیکسون و خانواده اش یاد کرده است .
با ماجرای «واترگیت» و استعفای نیکسون این دوران طلائی به پایان رسید و جانشین او -جرالدفورد - با دعوت از شاه به آمریکا در سال ۱۹۷۴(۱۳۵۳) کوشید به نگرانی های کمپانی های نفتی و مردم آمریکا در بارۀ افزایش روز افزون قیمت نفت توسط شاه پایان دهد.
مذاکرات شاه در آمریکا با موفقیّت ها و موافقت های نِسبی همراه بود، امّا در آخرین لحظات اقامت در آمریکا، شاه در یک مصاحبۀ مطبوعاتی بار دیگر برافزایش قیمت نفت تا سقف ۲۰-۲۵% تأکید کرد. موضعگیری شگفت انگیز شاه باعث شد تا روزنامه های معتبر آمریکا این عنوان را تیترِ نخستین صفحات خود قراردهند:
-«آمريكا در زمان بازديد شاه ،تسليم شد».
از این هنگام مخالفان شاه در کاخ سفید به تلاش های شیطانی خود برای سرنگون کردن وی افزودند.
۶- در یکی از جلساتِ شورای امنیّت ملّی آمریکا در سال۱۹۷۴ (۱۳۵۳) هنری کیسینجر - با وجود رابطۀ دوستانه و ستایش آمیزش با شاه- به نظرِ برخی از دولتمردان آمریکا اشاره کرد:
-«اگرشاه بخواهد خط مشی کنونی خود را ادامه دهد و سیاستی را که درچهارچوب سازمان کشورهای صادرکنندۀ نفت[اُوپک] اتخاذکرده ، تغییرندهد،ممکن است این تصوّر برایش حاصل شود که نفوذش در منطقه دائماً افزایش خواهد یافت...تردیدی نیست که شاه اکنون سیاستی اتخاذ کرده که بتواند فشار بیشتری بر ما وارد آورَد،چه بسا ممکن است روزی فرارسد که ما دیگر سیاست شاه را به سودِ خود تشخیص ندهیم. شاه این سودا را در سر دارد که کشورش را به یک قدرت بزرگ تبدیل کند،نه به کمک ما بلکه با استفاده از وسایل دیگری،از جمله،همکاری بیشتر با همسایگان روس اش...در دولت آمریکا برخی بر این عقیده اند که یا باید شاه دست از سیاست های نفتی خود بردارد و یا ما باید او را عوض کنیم» [6]
ادامه دارد
https://mirfetros.com ali@mirfetros.com
[1] -نگاه کنید به لینک زیر:
https://mirfetros.com/fa/?p=25463
[2] -در این باره،کتاب«سقوط بهشت»، اثر اسکات کوپر،با ترجمۀ دکتر رضا تقی زاده نیز بسیار روشنگر است.
[3] - برای نمونه نگاه کنید به:خاطرات و تألّمات مصدّق، صص۳۴۱-۳۴۲.
[4] - برای آگاهی از نقش «بی بی سی»در سقوط رضا شاه نگاه کنید به مقالۀ مسعود لقمان:«رادیو و جابهجایی قدرت در شهریور ۱۳۲۰؛ سقوط یک شاه به کمک بی.بی.سی»، ماهنامۀ تحلیلی، آموزشی و اطلاعرسانی مدیریت ارتباطات، شمارۀ ۹، بهمنماه ۱۳۸۹
http://mirfetros.com/fa/?p=17279
[5] - تحوّل صنعت نفت ایران؛نگاهی از درون،بنیاد مطالعات ایران، آمریکا، ۱۳۷۷/ ۱۹۹۸، ص۳۵.
[6] - برای منابع سخن کیسینجر نگاه کنیدبه:
Nahavandi;H:Mohammad Réza Pahlavi : le dernier Shah / 1919-1980,éd Perrin,Paris,2013,p432 ترجمۀ فارسی، ص۶۳۵.
#دنیا_فرهادی
|