سروش، و قلمی که «نجاست مسجع» میزاید |
فرستنده arman در تاريخ
27 نوامبر 2022 ساعت 5:44 بعدازظهر
- ويرايشگر تالار
محل اقامت: Denmark تاريخ عضويت: 18 آگوست 2004 تعداد ارساليها:
375
مشخصات جستجو
نقل قول
|
دکتر عبدالکريم سروش در نامهاي که در کانال تلگرامياش منتشر کرده، خطاب به احمد زيدآبادي، روزنامهنگار، نوشت:
سلامي چو بوي خوش آشنايي
برآن مردم ديده روشنايي
درودي چو نور دل پارسايان
بر آن شمع خلوتگه پارسايي
احمد زيد آبادي نازنين
وجود نازکت آزرده گزند مباد
شنيدم مشتي خفاشکان نور ستيز پرده حيا را دريدهاند و با گفتار زشت و درشتشان دل نازکت را آزردهاند و بر آيينه ضميرت گرد کدورت و ملالت افشاندهاند. البته جواب ابلهان خاموشيست و تو را همان به که ازين کرکسان جيفه خوار فراتر نشيني و بر پليديهاشان آستين استغنا بيفشاني.
تو براي آنان قلم نميزدي و نميزني. مگذار اين صخرههاي سفاهت آبراهه حکمت را ببندند و مشتاقان جرعههاي قلمت را تشنه کام بگذارند.
ميداني که “جام مي و خون دل هريک به کسي دادند”. گويي ما را براي خوردن خون دل آوردهاند.
تو با داغ زادهاي و کم جفا نديدهاي اما هيچگاه دامن صبوري را ندريدهاي.
آن ديوان ديواني و کيهاني که تو را در زندان شکنجه دادند با اين اهريمنان سلطاني و آلباني و کنعاني چه تفاوت دارند؟ گرچه جاي قياس نيست من هم ازين بهائم لگد بسيار خوردهام و دشنام فراوان شنيدهام و دندان بر جگر فشردهام و همواره همصدا با پير بلخ گفتهام
خس خسانه ميرود بر روي آب
آب صاف ميرود بي اضطراب
آن خداوندان که ره طي ّکردهاند
گوش فا بانگ سگان کي کردهاند
جز انعام بل هم اضلّ چه جانوري ميتواند تو را که شرف اهل قلم بودهاي و هستي به قتل و تجاوز تهديد کند؟
شوربختي ما مسکينان و مغضوبان و دوزخيان زمين را ميبيني؟
حالا که “ميخرامد بخت و دامن ميکشد” و نايي زمانه در شيپور بيداري ميدمد و ارغنون ساز فلک مژده پيروزي و طرب ميدهد، مشتي سفلگان و بوزينگان سر بر آوردهاند و بر بساط خونين پيکار، مجنونوار ميرقصند و لجن پاره به اين و آن پرتاب ميکنند مگر عاقلان را برمانند و سفيهان را سروري بخشند.
نبايد آنان را بخشيد و راه را نبايد براي آنان باز نهاد. اين عين سرنگوني دوباره در چاه ويل تاريخ است.
اي شرف اهل قلم و اي گنج پر رنج و الم!
دل قوي دار که بنياد بقا محکم ازوست. بخشش ارواح مکرم و همّت پاکان دو عالم با توست.
از همه محرومتر خفاش بود
کاو عدوي آفتاب فاش بود
نيست خفاشک عدوي آفتاب
او عدوي خويش آمد در حجاب
برادر دعاگويتان
عبدالکريم سروش
آذر ماه 1401 خورشيدي
*****
از صفحه فيسبوک خشايار ديهيمي
آقاي زيدآبادي پاسخي داده اند به آقاي حامد زارع که گويا از ايشان خواسته بودند از پذيرش نامه اي که آقاي سروش در دفاع از ايشان و خطاب به خود آن برادر گرامي نوشته بودند خودداري کنند يا چيزي قريب به همين . حالا آقاي زيدآبادي جوابيه اي منتشر کرده اند . چون من هم چنين اشاره اي به ايشان کرده بودم ، بي آنکه در اين جوابيه نامي از من آمده باشد ، فکر کردم خوب است مغالطه ي موجود در جوابيه را به نحوي عيان کنم . مينويسند :
تا آنجا که من ميدانم، تملق و چاپلوسي هميشه از جانب فردي ضعيفتر در برابر فردي قويتر در برخورداري از قدرت يا ثروت يا شهرت يا منزلت يا هر اندوختۀ مادي و معنوي ديگري به اميد نفي زياني يا کسب سودي شخصي صورت ميگيرد. حال من در چه چيز نسبت به دکتر سروش امتياز يا برتري دارم که او بخواهد تملق و چاپلوسي مرا بکند؟
دکتر سروش البته در همدلي و دلجويي از من، مبالغه کرده است و شايد آقاي زارع اين ميزان تکريم را شايستۀ من نداند. قطعاً همينطور است و من لايق آن همه محبت و ستايش نيستم. اما آيا اين به معناي چاپلوسي است يا از فروتني و دلسوزي و بزرگواري دکتر سروش در اين باره حکايت دارد؟ آيا اگر پدري به هر دليلي بر فرزند خود به دليل حادثهاي رحم و شفقت آورد و او را به گونهاي مبالغهآميز بستايد، به فرزندش تملق گفته يا صرفاً مهر و عاطفۀ خود را به نمايش گذاشته است؟ به نظرم تعبير چاپلوسي و تملق از اين نامه، بيحرمتي به واژههاست و من تعريف ديگري براي آن پيدا نميکنم
تصادفا همين امروز آقاي خامنه اي به پيروي از سبک آقاي خميني خطاب به بسيجيان گفته اند :
بسيج بهگونهاي عمل کرد که امام خميني در آن بيانيه مانند پدري که به فرزندانش عشق ميورزد، بسيج را مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهيدان گمنام ميخوانَد و با وجود برخورداري از عظمتي که دنيا و تاريخ را تکان داد، بسيجي بودن را افتخار خود بر ميشمرد و دست يکايک بسيجيان را ميبوسد
رهبر انقلاب حضور بيمحابا، دلاورانه و با همه توان در ميدانهاي مقابله با دشمن را از ديگر جلوههاي فرهنگ و تفکر بسيجي خواندند و گفتند: فرهنگ بسيجي، فرهنگ مجاهدان گمنام است که بدون چشمداشت و با خطرپذيري، از همه وجود خود براي خدمت به کشور مايه ميگذارند و براي رهايي بخشيدنِ ديگران مظلوم واقع ميشوند، همچنانکه در قضاياي اخير، بسيجيان مظلومانه در عرصه بودند تا ملت در مقابلِ اغتشاشگران و عناصر غافل يا مزدور دچار مظلوميت نشود
حالا خود قضاوت کنيد که چگونه پدراني به چگونه فرزنداني ميبالند . جسارتا با صراحت بگويم که آقاي سروش هم بسيجيان فراواني دارد که محبتي دو سويه ميانشان جاري است . همانگونه که آقاي سروش خودش بسيجي فرهنگي آقاي خميني بوده و هست . ممنونم .
|
|
برای ارسال پاسخ به اين مورد بايد
وارد شويد
برای استفاده از تالار گفتمان بايد عضو شويد
|
|
|
|
جستجو
|
|