Welcome to Online Film Home
Home :: Film News :: Find a Birthday :: Dark version :: Persian Weblog :: Forum :: Contact
  تالار گفتمان بحث آزاد تالار گفتمان بحث آزاد

 خوش آمديد مهمان                                 عضو شويد  وارد شويد جستجو  فهرست اعضای تالار

  تالار
  بحث آزاد

نسخه مناسب چاپ ارسال ج1608;ابيه  ارسال موضوع جديد

موضوع گزارش یک‌ معترض: صدای ما را از چهلم اولین شهید انقلاب می‌شنوید
فرستنده Nika_Shakarami در تاريخ 27 اکتبر 2022 ساعت 5:44 بعدازظهر  
محل اقامت: Kazakhstan   تاريخ عضويت: 20 مارس 2022   تعداد ارساليها: ۴۸   مشاهده ی مشخصات Nika_Shakarami مشخصات  جستجوی ارساليهای ديگر Nika_Shakaramiجستجو نقل قول ارسالی Nika_Shakaramiنقل قول

صدای ما را از چهلم اولین شهید انقلاب می‌شنوید

منبع: بیدارزنی

گزارش یک‌ معترض:

«تقریبا اول خط سوار شدم. خلوت بود یه خانم جوان سوار شد. با خنده‌ی شیرین گفت:
«همه جا شلوغه، من دانشجوی امیر کبیرم، یکی از دوستام میگه از در مترو دارن مردم رو می‌زنند تا خود دانشکده». تمام طول مسیر نگاهش برق شادی داره

از ایستگاه تئاترشهر هر کسی سوار میشه نفس‌نفس میزنه. توی مترو یه بوی خاصی پیچیده...بوی عرق و اشک‌آور

توی ایستگاه منتظر همراهم میشم. وقتی میاد با هم تصمیم میگیریم کدوم ایستگاه پیاده بشیم.

ایستگاه شریعتی، همه با عجله حرکت می‌کنند و در عین حال با نگاه به هم رمزی رو تبادل می‌کنند، همه میدونیم برای چی اینجا هستیم.
توی سالن قبل از در خروجی کلی خانم ایستاده.
از هر طیف و سنی، عموما بدون حجاب.
لباسها مناسب برای دویدن، رنگها خنثی و موها پشت سر گره خورده.
دم در اما گاردی‌ها با قیافه‌های خسته همراه با چندتایی لباس شخصی ایستادن
زن‌ها بی‌توجه به حضورشون با هم حرف می‌زنند.

تصمیم میگیریم رو به شمال خیابون شریعتی حرکت کنیم. تمام مسیر ترافیک. اون طرف خیابون نیروهاشون کنار جدول نشستن.
این سمت اما همه از کنار هم رد میشیم و به هم گزارش میدیم:
(بالا گاز اشک‌آور زدن)، (خسته‌اند، راه برید از پا بیوفتن)، (لباس شخصی‌ها کمی بالاتر وایسادن، از اینطرف نرید)، (لیزر میندازن، نترسید)

و یکدفعه صدای تیز موتورهاشون میپیچه و لیزر توی صورتمون میندازند و تیرهای ساچمه‌ی شلیک میشه.

فرار میکنیم توی یکی از خیابون های فرعی. حدودا ۲۰ نفری هستیم. دختری با جیغ و فریاد همراهمون میشه و توی بغل همراهم گریه میکنه.
به هم دلداریم میدیم:
(لیزر ترس نداره، فقط ایجاد رعب و وحشت می‌کنند، نترسید)

میریم وسط خیابون فرعی و لباس شخصی‌ها رو شناسایی می‌کنیم. همه دیگه مي‌دونند که فرق یه لباس شخصی شیک با یه همراه واقعی رو انگار میتونیم بو بکشیم خودی رو از غیر خودی.

از خیابون‌های فرعی بهم میرسیم
و یکی فریاد میزنه:
#امسال_سال_خونه_سیدعلی_سرنگونه

و صداها از اطراف بلند میشه:
#مرگ_بر_دیکتاتور

و جمعیت جواب میده...هیچ کس برای شعار دادن دست خالی نیست. هر شعار دو سه بار بیشتر تکرار نمیشه و یکی اون بین یه شعار دلچسب‌تر، رو میکنه:
#مرگ_بر_ستمگر_چه_شاه_باشه_چه_رهبر
#حکومت_بچه‌کش_نمیخواییم_نمی‌خواییم
#مرگ_بر_خامنه‌ای
#مرگ_بر_اصل_ولایت‌فقیه

و همینطور شعارهای جمعیت تغییر میکنه. لباس شخصی‌ها توی جمعیت میگردنند و سعی می‌کنند لیدرها رو شناسایی کنند، غافل از اینکه هر کدوم از اونها که اونجا بودند یه لیدر بود و پیدا کردن سر این شعارها سخت بود. فقط کافی بود گلویی نه حتی رسا شعاری بده تا صداش تا ته خیابون تکرار بشه.

برمیگردیم توی خیابون شریعتی. از کنار هم رد میشیم، به هم دلداری و قوت قلب میدیم.

یه خانم جلوی یک مغازه بخاطر گاز اشک‌آور بی‌حال افتاده و چند نفری بهش کمک می‌کنند تا نفس بکشه. توی دست زن و مرد سیگار روشن و توی صورت هم فوت می‌کنند. لباس شخصی‌ها فریاد می‌زنند و تهدید می‌کنند. جمعیت انگار نمی‌بینه، نمی‌شنوه و مسیر خودش رو میره

فقط وقتی که لیزر رو می‌گیرند به سمت‌مون به تجربه میدونیم که برای تاثیر گذاشتن چند تا ساچمه هم شلیک می‌کنند، می‌دونیم که بهتره صورتمون رو به دیوار باشه که توی چشمهامون شلیک نکنند. می‌دونیم که باید جمعی حرکت کنیم حتی وقتی بینمون فاصله میندازند. می‌دونیم بهترین پناه هم هستیم و هیچ ترسی از هم نداریم و انگار بدون اینکه همدیگه رو بشناسیم از یک خانواده‌ایم. حواسمون بهم هست.

کنار خیابون رو بهم نشون میدیم، نیروهای خسته و خشمگین، پا دراز کرده کنار جوب‌ها، بدون کلاه و باتوم‌های رها شده کنار دستشون.

خوشحالیم.

از اینکه نمیتونند با خیال آسوده برند خونه‌هاشون و مجبورند از ترس ما خیابونی مثل شریعتی رو پر کنند از نیرو. نیروهای خسته، درمانده، کلافه، کم خواب و گاز اشک‌آور خورده.

برمیگردیم. توی مترو همه درحال گزارش دادن هستن. از تجریش، فاطمی، میدون فردوسی، بازار تهران، لاله‌زار، دانشگاه تهران، تأتر شهر ...

دو تا دختر کم سن و سال با صدایی آروم زمزمه می‌کنند:
#پشت_نظام_خم_شده_چهلم_مهسا_شده

واگن تکرار میکنه.

یکی از ته واگن فریاد میزنه: «مرگ بر دیکتاتور». صداهامون با هم تلاقی میکنه. خانمی که نشسته بهم ماسک میده و تاکید می‌کنه مراقب خودم باشم و نذارم صورتم دیده بشه

اینجا تهران است.
صدای ما را از اولین چهلم، اولین شهید این انقلاب می‌شنوید.»


منبع: بیدارزنی



Nika Javedan

برای ارسال پاسخ به اين مورد بايد وارد شويد
برای استفاده از تالار گفتمان بايد عضو شويد

ارسال جوابيه  ارسال موضوع جديد


 
جستجو
جستجوی فيلم، کارگردان، بازيگر..:

fa en


سايت های سينمايی!
 

Find a birthday!


پيوندها
 
مجله ۲۴
آدم برفی ها
دیتابیس فارسی فیلم های سینمایی
کافه سينما
سينمای ما
سينمای آزاد
 

اخبار روز ايران

[ Yahoo! News Search ]

Search Yahoo! here
 
 [ Yahoo! ]



options