کاری نکردم جز اینکه زخمیها را نجات دادم، جراحی کردم و در برابر وجدانم سکوت نکردم. قلمی داشتم که جز به راستی چیزی ننوشت.
سارا دلدار اول مرداد هزار و چهارصد و سه
روزها در زندان گذشت تا حکمم آمد: دو جرم، یک سال و سه ماه و ده روز، و شش ماه و خردهای. موندم و آزادی مشروط گرفتم. هر چقدر از آن مدت بگویم، هر ثانیهاش، باز هم کم است: از بهداشت، از دعواها، از سرما، از گرما، از اینکه آرزو داشته باشی ماه و آسمان را ببینی. ولی خب، همه این چیزها و صد برابرش برای وطن کمه. وقتی که آزاد شدم به هیچکس نگفتم تا برای استقبالم نیایند و هیچ گلی نیاورند. آزادی دیگر هیچ معنی نداشت.
روزها گذشت و تمام فکر و ذهنم در زندان بود، پیش دخترهایی که کمکشان کردم ترک کنند، نگران اینکه دعوا نشود یا برف نیاید چون سردشان میشود. حتی غذاهایی که هوس کرده بودند برایم درست میکردند، اما نمیخوردم. تا اینکه گفتم اینجوری نمیشود. باید بلند شوم. مثل همیشه رفتم سر کار. خودم را از صبح تا شب درگیر کردم تا وقتی به خانه برسم، بخوابم و فکری نکنم. همه را در محل کار خندوندم و انرژی دادم تا اینکه کمکم مریض شدم. پیگیری کردم، دکتر رفتم و هر روز حالم بدتر شد. عفونتهایی که از دومین ماه زندان گرفتم ادامه داشت. پریودم قطع شد و تا حالا نشده. در زندان فشار عصبی گرفتم و بعد مشکلات دیگری پیدا کردم. گفتم شاید چون کبدم مشکل داشت، این عفونتها را گرفتم. یک هفته بیمارستان خوابیدم و دیگر آدم قبل نبودم. ضعیف شدم، کمخونی شدید گرفتم، طحال، کلیه و تخمدانم بزرگ شد. بعد دیدم بچههایی که از زندان آمدهاند، خیلیهایشان بیماری زمینهای گرفتهاند.
ولی با تمام این رنجها و دردها، ساچمهای که هنوز در بدن و سرم است، هر لحظه خیابان را با صدای تیر و خون در ذهنم میبینم. تنها تسلایم، ناخودآگاه، مشت کردن و فرو کردن ناخنها در گوشتم است.
ولی باز هم با تمام وجود به تمام شیرزنان سرزمینم افتخار میکنم و روحم پیش خواهرانم در بند است؛ زنانی که تمام رنجهایشان را دیدم و با آنها زندگی کردم… #زن_زندگی_آزادی ✌️🕊
۱۵۲ روز، از روزهایی که در قفسی زیر آسمان دیارم گذشت. اما چه گذشت؟! فقط من میدانم و من، و آن دیوارهای سنگی که نامش زندان بود... 🕊 💚🤍❤️
نوشته سارا دلدار https://instagram.com/saray.deldar
@Hosseinronaghi
از کانال تلگرام حسین رونقی
حسین رونقی
رضا رسايی ؛ قربانی ديگري از جنبش اعتراضی زن زندگی آزادی
|