نصیحت به روحانیت
این پروسه اجتناب ناپذیر و بی بازگشت است. " بازی، تمام شد!"
نصیحت من به این مفت خورها، این است که تا دیر نشده، لباس هایشان را در آورده و دست از اشاعه نادانی و جهالت و خرافات و موهومات بردارند. پیشنهاد می کنم در دولت آینده به آنها کمک شود کارهای دیگری یاد بگیرند. می توان به آنها تعلیم داد که چطور با فراگیری کارهای درست و شرافتمندانه وارد اجتماع سالم شده، به کار و فعالیت و کوشش رو آورده و مثل بقیه افراد شرافتمندانه زحمت کشیده، زندگی کرده و مالیات بدهند.
عرفان قانعی فرد
پدر انقلاب فرهنگی جمهوری اسلامی، عبدالکریم سروش ( محمود حاج فرج دباغ) در نوشته اخیرش، از به اصطلاح آیات عظام و روحانیون خواسته که به سوی ملت شریف و نجیب رفته و با حکومت مُلایان مخالفت کنند. طبق معمول همیشگی، ایشان با به کار بردن انواع صفات تشبیهی و کلمات قلمبه و سلنبه ، نوشته ای را به نظم و نثر کشیده که تهی از یک ایده به درد بخور و منطقی می باشد، سروش می خواهد، نهاد مُلایان را بعد از 43 سال همکاری در جنایات جمهوری اسلامی از نابودی نجات دهد.
کاش سروش به جای سعی در نوشتن انشا و قافیه جستن، نوشته کلی و بی ارتباط منطقی، به محتوی و درستی ایده هایش توجه و دقت بیشتری می داشت.
این موضوع، بدبختی تمام بنیادگرایان مسخ شده می باشد. زیر بنای فکری شان کج گذاشته شده است و اگر هم سالها در دانشگاه های داخل و خارج تحصیل کرده باشند، بازهم کج فکر بوده؛ افکارشان جز ضرر، هیچ چیزی برای جامعه شان نخواهد داشت. به زندگی سروش از قبل از "حماقت 57" تا امروز نگاه کنید، ایشان جز کمک به گمراهی، واپس گرایی و بدبختی جامعه ایرانیان هیچ خدمتی نکرده اند.
کسانی که زیربنا و پایه های فکری شان در تکیه و هیئت و عزا و سینه زنی و حسینیه و زینبیه شکل گرفته نمی توانند بهتر از این بیاندیشند. در جواب نوشته نامبرده می خواهم بگویم که، نصیحت اش خیلی دیر به دست آقایون به اصطلاح روحانی رسید. دیگر کار از این کارها گذاشته و چه اعتراضات 1401 موفق به سرنگونی حکومت نکبت بشود و چه نشود، کار روحانیت تمام شده است. این پروسه اجتناب ناپذیر و بی بازگشت است. " بازی، تمام شد!"
این ها امتحان خود را با همکاری تمام عیار و 100 درصدی با رژیم خمینی و خامنه ای دادند و بدون تجدیدی، یک ضرب رفوزه شدند.
دیگر حتی برای ساده لوح ترین شهروندان، روشن شده است که خمینی ، شریعت مداری ، طالقانی ، منتظری ، خاتمی ، خامنه ای و رفسنجانی و جنتی و خلخالی همه از یک قماش اند. کارشان به جهل و گمراهی کشاندن جامعه، نشر خرافات و چرندیات، جعل هزاران حدیث که هیچ کدام سندیت تاریخی ندارند ، می باشد. این مرتجعین ، حداقل به نسل های 500 سال اخیر القا کرده اند که باید با 72 زن و بچه به جنگ یک لشکر 10 هزار نفری رفت و کشته شد. این بی سواد ها با دروغ و جعل تاریخ به میلیون ها مسلمان شیعه می گویند که یک نفر در ته چاهی 1200 سال بدون آب و غذا زندگی کرده و به زودی بیرون خواهد آمد تا با شمشیرش خون های زیادی بریزد و عدالت را روی زمین برقرار کند.
در تاریخ کشورمان ، هیچ فاکتور و عاملی به اندازه این صنف مکار و حیله باز، باعث ترویج جهل و گمراهی و عقب افتادگی و سیه روزی ایرانیان نبوده است. وقت گذار از این نهاد شوم فرا رسیده و در حکومت بعدی باید آنها را غیر قانونی اعلام کرد.
برای توضیحات چگونگی این امر می توانید به این دو نوشته اخیر در گویا نیوز مراجعه بفرمائید:
1. راه حل نهایی: گذار از روحانیت! - Gooya News
2. آغاز پایان روحانیت - Gooya News
به نظر می رسد که اکثریت مردم هم در شعارهایشان می خواهند که آخوند برود گم شود. ( توپ، تانک، فشفشه، آخوند باید گم بشه / ما جمهوری اسلامی، نمی خواهیم، نمی خواهیم / ننگ ما، ننگ ما، رهبر الدنگ ما / مرگ بر اصل ولایت فقیه / و... )
نصیحت من به این مفت خورها، این است که تا دیر نشده، لباس هایشان را در آورده و دست از اشاعه نادانی و جهالت و خرافات و موهومات بردارند. پیشنهاد می کنم در دولت آینده به آنها کمک شود کارهای دیگری یادبگیرند. می توان به آنها تعلیم داد که چطور با فراگیری کارهای درست و شرافتمندانه وارد اجتماع سالم شده ، به کار و فعالیت و کوشش رو آورده و مثل بقیه افراد شرافتمندانه زحمت کشیده، زندگی کرده و مالیات بدهند.
آخوندها مسئول تلف شدن میلیون ها ساعت کاری شهروندان در هر هفته می باشند. از نماز جمعه بگیر تا سیرک های ایام محرم و اربعین و رمضان و صفر و ... جز به بطالت بردن وقت مردم و مغشوش کردن ذهن آنها با موهومات ، جعلیات و خرافه کار دیگری بلد نیستند. همگی شان بدون استثنا مخالف دادن حقوق برابر به زن و مرد یا به مسلمان و یهودی و بهایی هستند. غیر ممکن است بتوان در جامعه فردای ایران آزاد، دمکراسی و صلح برقرار کرد اگر این صنف شوم و خبیث ، اجازه فعالیت داشته باشند.
در زمستان بی بهار 57، با رفتن شاه فقید و روز شوم آمدن خمینی و حمله روسیه به افغانستان، زمینه رشد بنیادگرایی اسلامی در پاکستان، افغانستان و ایران چیده شد و بعد از آن به لبنان، عراق، سوریه و یمن و بسیاری مناطق دیگر جهان گسترش پیدا کرد. یک جامعه سالم نمی تواند با بنیادگرایی اسلامی، زندگی مسالمت آمیز داشته باشد. درست مثل سلول های سالم یک بدن که نمی توانند با سلول های سرطانی به طور صلح آمیز یک جا زندگی کنند. روشنفکران ساده لوح نباید خود را گول بزنند. اگر سلول های سرطانی را ریشه کن نکنیم تمام سلول های سالم را از بین خواهند برد.
با غیر قانونی کردن شبکه مُلایان ، جامعه واقع گرا، واقع بین تر و پویاتر خواهد شد. انسانیت و منطق ، جای خشونت، موهومات و خرافه و جهل را خواهد گرفت. میلیاردها ساعت کاری و تریلیون ها تومان صرفه جویی خواهد شد. جامعه بدون آخوند، شادتر، سالم تر، خوش فکر تر خواهد بود. چرا که دیگر کسی به مردم یاد نمی دهد که مثل احمق ها با 72 نفر زن و بچه جلوی لشکر 10 هزار نفری بایستند و کشته شوند. دیگر کسی نیست که تروریست جنایت کاری مثل قاسم سلیمانی را قهرمان ملی جا بزند. دیگر کسی نیست که با زن ها که بیش از 50 درصد جامعه امروز ایران را تشکیل میدهند مثل شهروندان درجه دو رفتار کرده و آنها از اولیه ترین حقوق انسانی و شهروندی محروم کند.
با توجه به نقش و همراهی آخوندها با تمامی جنایات و خیانت های رژیم جمهوری اسلامی، آینده ای نامعلوم در انتظار این قشر می باشد. به شعارهای این ملت خشمگین و جان به لب رسیده، گوش کنید!
می گویند هر عملی را عکس العملی است به همان اندازه و در جهت مخالف، این قانون طبیعت است. مسلم می باشد که عکس العمل مردمی که 43 سال هر نوع زجر و بدبختی و ظلم را تحت حکومت آخوندها دیده اند، بسیار شدید خواهد بود. برای مثال، می توانید حدس بزنید این ملتی که آرامگاه رضاشاه کبیر را - با آنهمه خدمت به مام میهن - را خراب کرد، با قبر خمینی، رفسنجانی، منتظری و خلخالی چه ها خواهد کرد؟ این مردم، غیرممکن است فیضه های جاهلیه (علمیه) و مراکز مذهبی را سالم بگذارند.
در یک جایی پس از 500 سال، باید ریشه اسلام بنیادگرایی و تروریسم ایرانی خشکانیده شود. امروزه را در نظر بگیرید، فردی به نام علی خامنه ای، مملکت چند هزار ساله را به چه روزگاری کشانیده است. با دنیا جنگ و ناسازگاری دارد. و دیکتاتوری است که خود را - با حقه بازی و به طور جعلی - هم حق مطلق و هم مقدس می داند. در اوهام هپروت خود قرار دارد. یک انسان عقده ای و به قول بازجوهای ساواک اش، سراسر کینه توزی و در عین حال ترسو و فتنه گر است. تمام عمرش را در محافل مذهبی به اباطیل گذرانیده. دارای پدری مُلا بوده است. در محیط آشفته و دیوانه بازار حوزه های جاهلیه تربیت گرفته. طبیعتا چنین انسانی، از نظر روانی و فکری سالم نیست. تمام تصمیم هایش اشتباه است. و جز رادیکالیسم و شارلاتانیسم و تروریسم ، چیزی را از مکتب خمینیسم - که انبانی از رذالت هاست - نیاموخته است.
بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی می توانید تصور کنید چند آخوند قشری، جرات بیرون آمدن با لباس شوم آخوندی داشته باشند؟
در نتیجه، نصیحت ام به قشر مُلایان، این است که قبل از اینکه دیر شود، از تمام مشاغل مذهبی و حکومتی استعفا داده و لباس های طلبگی را به دور انداخته و به جامعه بپیوندند. بازی تمام شده است و دیگر مردم به واسطه و دلال بین خودشان و خدایشان احتیاجی ندارند.
"تا دیر نشده ، استعفا دهید و بروید" خیلی زود و داوطلبانه این لباس تزویر و ریا را در بیاورید والا مردم خشمگین خیلی زود و غیرداوطلبانه آنها را از تن تان در خواهند آورد.
[Erfan Fard (@EQfard) / Twitter]
مارال
|