در باب انتخابات در رژيمهاي اقتدارگرا |
فرستنده arman در تاريخ
21 مه 2021 ساعت 10:30 بعدازظهر
- ويرايشگر تالار
محل اقامت: Denmark تاريخ عضويت: 18 آگوست 2004 تعداد ارساليها:
375
مشخصات جستجو
نقل قول
|
در باب انتخابات در رژيمهاي اقتدارگرا
May 21, 2021
.. اما چرا بايد رژيم هاي اقتدارگرا با انتخاباتي که روي هم رفته پرهزينه است و نتايج سياسي فوري و بلاواسطه اندکي داشته و اغلب نيز در حکومت فعلي و سياستهاي آن تغييري ايجاد نميکنند، خود را به درد سر بيندازند؟ پاسخ به اين سوال ساده است. حکومت هاي اقتدارگرا به اين دليل دست به برگزاري انتخابات مي زنند که تقريبا از پيروزي در آن مطمئن هستند و خود انتخابات نيز اهداف موثر و فراواني را براي رژيم محقق مي کند..
انتخابات
يکي از تعاريف عمومي که براي انتخابات در فرهنگ لغات آورده شده است اين است که انتخابات نوعي فرآيند تصميم گيري رسمي است، که در آن افراد و شهروندان فردي را براي در اختيار گرفتن مقامي سياسي انتخاب ميکنند. انتخابات به نوعي در تمام عرصههاي زندگي برگزار ميشود؛ بسياري از سازمانها رهبرانشان را از طريق رايزني و مشورت عمومي با اعضاي خود انتخاب ميکنند. براي بسياري از پژوهشگران انتخابات مشخصه سياستهاي دموکراتيک محسوب ميشود. براي مثال ساموئل هانتينگتون بيان ميکند که نظامهاي سياسي در قرن بيستم «تا آنجايي دموکراتيک هستند که قدرتمندترين تصميم گيرندگان جمعي آنها از طريق انتخابات آزاد، عادلانه و دورهاي انتخاب شوند که در آن کانديداها به روشني و آزادانه براي آرا رقابت ميکنند و تقريبا تمام افراد بالغ حق شرکت در انتخابات را دارا هستند».
(Huntington,1991,7)
با اينحال پيامد تاسفآور برابر گرفتن «انتخابات» با «دموکراسي»، غافل شدن از نقش انتخابات در رژيمهاي اقتدارگرا و ناديده گرفتن اين حقيقت است که انتخابات در اين رژيمها بيشتر از آنچه معمولا ميپنداريم رواج دارد. در واقع حدود نيمي از موارد انتخابات رياست جمهوري و پارلماني که بين سالهاي 1946 تا 2000 در سراسر جهان برگزار شده، در رژيمهاي غير دموکراتيک بوده است.(Golder,2005,16)
انتخابات در دو نوع از رژيمهاي سياسي(دموکراتيک و غير دموکراتيک) چه تفاوتهايي ميکند؟ اين دو نوع رژيم چگونه در عملکرد و نقش مکانيسم ميانجيگرانهاي که حکومت کنندگان و حکومت شوندگان را به يکديگر پيوند ميدهد، تفاوت دارند؟
انتخابات در رژيمهاي اقتدار گرا
اولين نکتهاي که بايد ذکر شود اين است که انتخابات در رژيمهاي اقتدارگرا، همانند دموکراسيها در سطوح مختلف برگزار ميشود؛ برخي از آنها جهت انتخاب روساي نهادهاي حکومتي، برخي جهت انتخاب قانون گذاران و برخي نيز به منظور گزينش شوراهاي محلي برگزار ميشود. با اينحال سطح برگزاري انتخابات هرچه که باشد، مشخصه بارزي که در تمام انتخابات اقتدارگرايانه مشترک است، محدود بودن اشکال رايزني عمومي است. اين انتخابها از اين حيث محدود هستند که اولا حق راي در آنها هميشه فراگير نيست، ثانيا امکان گزينش معنيدار حاکمان را به شرکت کنندگان در انتخابات نميدهند. در واقع با طراحي اين شکل از نظام انتخاباتي، مجراهاي پايين به بالايي که از طريق آن حکومت شوندگان به حاکمان متصل ميشوند، شکل غيرتوسعهيافته و ابتدايي به خود مي گيرند. اين امر در رقابت محدودي که در اين ساختار انتخاباتي وجود دارد آشکار است. ورود به رقابت انتخاباتي براي تمام نيروهاي سياسي جامعه امکانپذير نيست و اين روند به شدت توسط گروه حاکمي که نقش نگهبان دروازه (انتخابات) را برعهده دارد، کنترل ميشود.
در يک سو (رژيمهايي هستند که در آنها) از ورود بسياري از کانديداها در انتخابات ممانعت به عمل ميآيد، مگر آنهايي که توسط خود رژيم معرفي شده يا تاييد شده باشند. يک نمونه کلاسيک در اين مورد، انتخابات در رژيم توتاليتر اتحاد جماهير شوروي است. براي دورهاي طولاني در تاريخ اين رژيم، هر حوزه انتخابيه تنها يک کانديدا را شامل ميشد که از طرف حزب کمونيست حاکم جهت تصاحب و اداره مقامهاي سياسي دست چين و معرفي ميشد. مشارکت انتخاباتي اعلام شده اغلب بالا و نزديک به 99 درصد بود و طبيعتاً تمام آرا براي کانديداي حزب کمونيست به صندوق ريخته ميشد. نتايج انتخابات نيز به عنوان اعتماد بلامنازع و موکد مردم به حزب حاکم کمونيست و اهدافش اعلام ميشد. البته اين توهم به سختي ميتوانست در طول زمان دوام بياورد،در نتيجه و بخصوص در کشورهاي اروپاي شرقي که تحت کنترل شوروي بودند، برخي امتيازات و استثنائات جزئي در نظر گرفته ميشد که قوانين ورود به انتخابات را آسانتر ميکرد و به اين ترتيب گزينش محدودي از بين کانديداهاي بيشتر در هر حوزه انتخابيه امکان پذير بود.
کتاب: مقدمهاي بر سياستهاي تطبيقي؛ دولت و مسائل آن
اما در سوي ديگر طيف انتخابات اقتدارگرايانه نيمه رقابتي وجود دارد که مشخصه آن تحمل و پذيرش مخالفان سياسي محدود، در جريان فرآيند انتخاباتي است. رژيم همچنين ممکن است حق راي عمومي را بپذيرد اما به شکلي همزمان ارزش رايگيري و آرا را با محدود کردن گزينههاي سياسي کاهش داده و به اين ترتيب انتخابات در محدودههاي پذيرفته شده سفت و سخت و محدودي برگزار شود. براي مثال در مصر و پيش از بهار عربي در سال 2011، احزابي که اجازه فعاليت براي انتخابات مجلس ملي را داشتند توسط کميتهاي که تحت سيطره «حزب دموکراتيک ملي رئيس جمهور مبارک» قرار داشت و حزبي قديمي و اقتدارگرا بود، کنترل ميشدند. (Economist. July 15, 201)
اينگونه عملکردها اين اطمينان را براي رژيم ايجاد ميکند که انتخابات گزينههاي بديلي براي رژيم کنوني يا قوانين نهادي و اساسي که بازي سياسي بر مبناي آنها صورت ميگيرد را در مقابل راي دهندگان قرار نخواهد داد. در حقيقت هدف از برگزاري چنين انتخاباتي بيشتر پيشگيري از نارضايتي عمومي از طريق روکشي ظاهري از انتخاب و نمايندگي است. تحمل و پذيرش اپوزوسيون محدود شده نيز معمولا با هدف تقويت اين نماي ظاهري به کار ميرود، که البته اين گفته به معني اين امر نيست که اين فرآيند امکان معکوس شدن ندارد، بلکه احتمال ظهور و تقويت گروههاي اپوزوسيوني که به دنبال تهديد استيلاي گروه تثبيت شده حاکم باشند، همواره وجود دارد. براي مثال واقعيت بوجود آمدن يک گروه اپوزوسيون را اغلب به عنوان نشانهاي از شکافي عميق در جايگاه و موقعيت گروه مسلط دانستهاند، که اين روند ممکن است در نهايت به سقوط رژيم اقتدارگرا منجر شود. (Brownlee,2007)
اما چرا بايد رژيم هاي اقتدارگرا با انتخاباتي که روي هم رفته پرهزينه است و نتايج سياسي فوري و بلاواسطه اندکي داشته و اغلب نيز در حکومت فعلي و سياستهاي آن تغييري ايجاد نميکنند، خود را به درد سر بيندازند؟ پاسخ به اين سوال ساده است. حکومت هاي اقتدارگرا به اين دليل دست به برگزاري انتخابات مي زنند که تقريبا از پيروزي در آن مطمئن هستند و خود انتخابات نيز اهداف موثر و فراواني را براي رژيم محقق مي کند.
دو عامل يا وضعيت امکان پيروزي تقريبا قطعي حکومت وقت را در انتخابات رژيمهاي اقتدارگرا فراهم ميکند. «در واقع حکومت کنوني زماني دست به برگزاري انتخابات ميزند که تا آن زمان مزاياي سرشاري را از طريق انحصارش بر منابع دولتي و نيز ابزار اجبار و خشونت به دست آورده و در کنترل و قبضه خود درآورده است». انحصار منابع به اين معني است که نظامهاي حاکم، در موقعيتي قرار دارند که امکان اهداي پاداش به حمايتکنندگان و نيز توزيع غنايم دولتي به تعداد فزايندهاي از افراد را به منظور کسب پشتيباني دارا هستند. حامي پروري/حمايتگري هم براي حفظ وفاداري پشتيبانان کنوني اهميت دارد و هم براي ايجاد تفرقه و دودستگي در نيروهاي اپوزيسيون، از طريق جذب حداقل تعدادي اعضاي آن با وعده سهمي از مزايا و غنايم.
کنترل مزاياي دولتي علاوه بر موارد ذکر شده به ايجاد پيوندهاي گسترده بين حاکمان و شهروندان در دنياي اقتدارگرايان کمک ميکند. پيوندهايي که به روابط «حامي/ پيرو» معروف هستند. اين روابط شامل تبادل کالا و خدمات بين بازيگراني (در موقعيت) نابرابر است. حاميان نيازهاي سياسي پيروان نظير امنيت و مراقبت فيزيکي، غذا، دارو و کار را فراهم ميکنند. در عوض پيروان نيز، به طور مشخص، راي به حاميان خود داده و علاوه بر اين و به شکل کليتر رضايت سياسي و يا نيروي کار وفادار را براي حاميان خود تدارک ميبينند. وابستگي مادي پيرو به حامي اغلب به معني اين است که پيروان بر خلاف ترجيحات خود راي داده و سلطه حزب برگزيده را بر مقام هاي دولتي تثبيت ميکنند.
انحصار حکومتهاي اقتدارگرا به وسايل اجبار نيز اين قدرت را به آنها ميدهد که با دستکاري کردن انتخابات از نتايج دلخواه خود مطمئن شده و اقدامات کم و زيادي را بدون ترس از مجازات و زيان خاصي انجام دهند. دستکاري انتخاباتي روشها و عملکردهاي متعددي را که اغلب همراه با ممانعت آشکار از رقابت معنيدار انتخاباتي است را شامل ميشود. براي مثال، باز هم ميتوان به نمونه انتخابات مصر پيش از بهار عربي اشاره کرد که عملکردهاي محدود کننده متعدد نظير ثبت نام گزينشي از راي دهندگان، نظارت بر فهرست انتخاباتي کانديداها و تقلب در شمارش آرا به وفور رخ ميداد. در مخالفت با اين سابقه گسترده دستکاري انتخاباتي، يکي از رقباي رئيس جمهور مبارک، در انتخابات ناقص رياست جمهوري در سال 2011 اين گونه شکايت کرد که: «دارم خفه ميشوم،ما نميتوانيم ستاد مرکزي داشته باشيم، نميتوانيم منابع مالي خود را ارتقا دهيم يا تجمعات و ميتينگهاي عمومي برگزار کنيم. تمام کاري که ميتوانم انجام دهم اين است که بروم و از بعضي جاها ديدار داشته باشم و البته بعد از اينکه اين مکانها را ترک کردم، آنها (حکومت) عدهاي را بازداشت کنند»! (Economist,July 15,2010)
سوالي که به ناچار بايد پرسيد اين است که چرا حکومت هاي اقتدارگرا خود را به اين مسائل و دردسرهاي گوناگون گرفتار ميکنند، با وجود اينکه نگراني اصلي آنها مشورت با مردم و بازنمايي افکار عمومي نبوده و نتايج انتخابات نيز از پيش معلوم است؟ پاسخ به اين سوال اين است که انتخابات اهداف و عملکردهاي متعددي را براي اين حکومتها انجام داده که به آنها اجازه ميدهد که در عين حالي که تسلط خود را بر قدرت تحکيم ميبخشند، تماميت و يکپارچگي خود رژيم اقتدارگرا را نيز تثبيت کنند.
چهار هدف را مي توان در اين ارتباط شناسايي کرد:
1- ارتباطات
2- اطلاعات
3- مشروعيت
4- سوپاپ اطمينان (Gandhi and Lust-okar,2009,405_07)
ارتباطات به اين امر اشاره ميکند که رژيمهاي اقتدارگرا تمايل شديد خود را به انفعال و سکون سياسي از طريق دسترسي يکجانبه خود به مردم و صدور و ترويج دستورات و توجيهات اجرايي ميکنند و از اين طريق انتظارات و رفتارهاي مد نظر خود در حال و آينده را شکل ميدهند. اطلاعاتي که حتي از انتخابات غيررقابتي و نيمه رقابتي فراهم ميشود ارزش فزايندهاي براي رژِيم دارد. براي مثال حمايت غيرمعمول از کانديداهاي اپوزوسيون، خودداري شهروندان از راي دادن و يا آراي باطله، گروه حاکم را از نارضايتي عمومي آگاه ميکند.
علاوه بر آن فرآيند انتخابات ممکن است به حاکمان اين موضوع را نشان دهد که پشتيباني از آنها برخلاف اپوزوسيون ضعيف بوده و به اين ترتيب آنها ميتوانند پيش از اينکه اين عدم تعادل از کنترل خارج شود، آن را مهار کنند. به شکلي مشابه انتخابات مي تواند به حاکمان اطلاعاتي را در باره شايستگي و وفاداري کادرهاي حزبي خودشان بدهد.
سومين عملکرد انتخابات اين است که به حاکمان اقتدارگرا کمک مي کند تا بتوانند در مقابل چشمان مدافعان دموکراسي در داخل و خارج، مشروع و دموکراتيک به نظر برسند. به بيان سادهتر، انتخابات حداقل در سطح ظاهري ميتواند به نشانهاي از رفتار خوب و مناسب با شهروندان و حرکت در جهت صحيح قلمداد شود. در نهايت اينکه انتخابات ميتواند در راستاي کاهش فشار براي تغيير رژيم اقتدارگرا عمل کرده و به اين معني به عنوان سوپاپ اطمينان عمل کند. براي مثال انتخابات ميتواند توهم گوش دادن به نظرات مردم را القا کند، يا به فرصتي براي منزوي سازي، ايجاد چند دستگي و حتي جذب همکاري نخبگان اپوزوسيون بدل شود. در نهايت چنين انتخاباتي ميتواند به حاکمان کنوني و مسلط جهت انطباق، بازسازي و حتي استحکام بيشتر در کنترل سياسي کمک کند.
با توجه به مطالب ذکر شده، شايد شگفتانگيز به نظر نرسد که حاکمان اقتدارگرايي که انتخابات برگزار ميکنند، به طور متوسط طولانيتر از آنهايي که اين کار را انجام نميدهند، در قدرت باقي ميمانند.
به شکل خلاصه اگر ارتباط و پيوند بين حاکمان و شهروندان را در کل به شکل فرآيند وابستگي و تاثيرگذاري متقابل ببينيم، در اين صورت انتخابات اقتدارگرايانه نوع ضعيف شدهاي از مکانيسم ارتباطي جامعه با دولت خواهد بود. نمايندگي سياسي و پاسخگويي حکومتي نيز به همين ترتيب ضعيف خواهد ماند. با اين حال و به گونهاي پارادوکسيکال، دليل مهمي که براي برگزاري انتخابات اقتدارگرا وجود دارد کمک به تضمين اين امر است که گروه حاکم جهت حفظ و نگهداري قدرت و دولت به افراد تحت حکومت خود نيازي ندارد.
در باب انتخابات در رژيمهاي اقتدارگرا
|
|
برای ارسال پاسخ به اين مورد بايد
وارد شويد
برای استفاده از تالار گفتمان بايد عضو شويد
|
|
|
|
جستجو
|
|