فرستنده arman در تاريخ
22 آوريل 2021 ساعت 10:36 قبل ازظهر
- ويرايشگر تالار محل اقامت: Denmark تاريخ عضويت: 18 آگوست 2004 تعداد ارساليها: 375 مشخصات جستجو نقل قول
کدام دولت مقتدر؟
احمد زيدآبادي تلگرام
اين روزها برخي از جمله محسن رضايي از ضرورت ظهور يک "دولت مقتدر" در ايران براي حل مشکلات کشور سخن ميگويند.
اقتدار را "زور مشروع" تعريف کردهاند و البته کاملاً روشن است که هر دولتي را پيش از هر چيز "اقتدار" بايد و گرنه دولتِ فاقد اقتدار اصلاً دولت نيست.
اقتدار دولت اما يا از راه دمکراتيک و انتخاب آزاد مردم به دست ميآيد ويا از راه سلطۀ متمرکز اما توأم با رضايتِ نسبي و پذيرش عملي اکثريت مردم. مورد اول به شکلگيري دولت دمکراتيک مانند کشورهاي اروپايي و مورد دوم به تشکيل دولت اقتدارگرا شبيه چين و روسيه منجر ميشود.
در واقع اقتدارگرايي چين و روسيه هم از راه اعمال زورِ نامشروع گسترده حاصل نشده و اکثريت مردم اين کشورها به دلايلي از شيوۀ حکمراني دولت خود رضايت دارند و يا حداقل اينکه قوانين و فرامين آنها را رعايت ميکنند. اگر جز اين بود، چين و روسيه هم کاملاً بيثبات و فاقد هرگونه اقتدار واقعي ميشدند.
غرض اينکه اقتدار دولتها، خواه دمکراتيک، خواه اقتدارگرا، از راه رضايتِ مستقيم يا غيرمستقيم اکثريت قابل توجه مردم يک جامعه تأمين ميشود و بر مبناي اعمالِ زور و تحميل و اجبارِ صرف، هيچ اقتداري قابل تحصيل نيست! اعمال زور و اجبارِ گسترده به توتاليتاريانيسم و يا بيداد محض و سرکوب مطلق و حاکميت ترور منجر ميشود و اگر هم دورهاي بپايد هرگز دولت را به معناي واقعي آن مقتدر نميکند.
حال پرسش اين است که در جامعۀ ايران، چه نوع اقتداري از سوي دولت قابل دستيابي است؟ تاريخ معاصر ايران نشان داده است که ايرانيان مردمي مشارکتطلباند و تأمين رضايت اکثريت آنها جز از راه مشارکت آنان در ادارۀ امور زندگي و امر سياست ممکن نيست. بنابراين، اقتدار دولت در ايران صرفاً از طريق دمکراتيک حاصل ميشود.
حال فرض کنيم که بسياري از ايرانيان، به دليل انباشت مشکلات اقتصادي و انبوه معضلات اجتماعي و فرهنگي، سياستگريز و انزواجو شدهاند و همينکه دولتي قادر به حل يا کاهش مشکلات آنها باشد، به سلطۀ آن تن ميدهند و سبب اقتدارش ميشوند، همانطور که اکثريت چينيها و روسها به اقتدار دولتهاي غيردمکراتيکشان تن در دادهاند!
اين هم اما در صورتي رنگ واقعيت به خود ميگيرد که آن دولت تمام توجه و تمرکز خود را به رشد و توسعه و تأمين رفاه اقتصادي و بهبود شرايط اجتماعي جامعه معطوف کند و در ساير شئون جامعه بخصوص سبک زندگي خصوصي و عمومي آنان دخالت نکند! حال آيا با توجه به ايدئولوژي حاکم بر دولت ايران، چنين رويکردي بدون تغيير بنيادي در اين ايدئولوژي ممکن است؟
در هر صورت، آنها که از ضرورت شکلگيري دولت مقتدر در ايران سخن ميگويند بايد توضيح دهند که منظور دقيقشان از اين مفهوم چيست؟ آن را از راه دمکراتيک طلب ميکنند؟ خواهان تمرکز قدرت به صورت غيردمکراتيک اما همراه با ايدئولوژيزدايي از دولت هستند؟ يا اينکه زور نامشروع را با اقتدار اشتباه گرفتهاند و در پي نوعي استبداد سياه و عريان هستند؟