در گفتوگویی که مدتی پیش با محمد رسولاف داشتم از او پرسیدم که آیا خودش را حالا هنرمند تبعیدی میداند و اگر بله چه نگاهی به دیگر هنرمندان تبعیدی همه چهار دهه و نیم گذشته دارد. از پرویز صیاد هم مثال آوردم که چهار دهه و نیم پیش تلاش کرد نوعی سینمای در تبعید را پی بگیرد اما آن نوع سینما ادامه پیدا نکرد.
مدتی بعد متوجه شدم محمد رسولاف در سفر اخیرش به لسآنجلس به دیدار پرویز صیاد رفته است. عادت به دیدن تصویری از پرویز صیاد کنار سینماگران فعال پس از انقلاب نداریم.
دو سال پیش وقتی جشنواره تیرگان در کانادا به پرویز صیاد جایزهای افتخاری داد، در مراسم دریافت آن گفته بود به یاد ندارد چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب ۵۷، از نهادی ایرانی جایزه گرفته باشد. گفته بود همواره در معرض اتهامهای مختلف در دوران مختلف تاریخ معاصر ایران بوده و همین باعث شده تا معمولا نادیده گرفته شود.
پرویز صیاد پس از انقلاب ۵۷ بسیار نادیده گرفته شد. انگار برای بسیاری زیادی صریح بود. حرفهای مگوی دوست نداشتنی میزد. آخوندها را در آثارش به تصویر میکشید و از واقعیت آتشسوزی سینما رکس میگفت و سئوالهای ناخوشایند و بغرنج و سختی درباره نسبت تولیدات فرهنگی و هنری همکارانش با حکومت «سینماسوزان» مطرح میکرد. بسیاری از دوستان و همکاران پیشینش با نوعی تمسخر و نمونهای از تلفشدگی به یادش میآوردند و داستانها از دست انداختنش با پلاکاردهای اعتراضی در دستش مقابل سالنهای سینما تعریف میکردند.
حالا دیدن دو سینماگر از نسلهای مختلف سینمای ایران کنار یکدیگر جالب است. هرچه باشد محمد رسولاف با پرویز صیاد در یک نکته مشترک است: هر دو در آثارشان بیان صریحی از واقعیت نظام حاکم بر ایران داشتهاند. (پینوشت: انتشار نسخه ترمیم شده «در غربت» ساخته سهراب شهیدثالث باعث شده تا این روزها جلوه دیگری از فعالیتهای پرویز صیاد دیده شود.)
از کانال تلگرام بابک غفوری آذر @babakgha
|