اسلامگرایان دقیقاً به چه چيزی حمله می کنند؟ میشل اُنفره |
فرستنده Admin در تاريخ
16 فوريه 2021 ساعت 1:20 بعدازظهر
- مدير تالار - ويرايشگر تالار
محل اقامت: درج نشده تاريخ عضويت: 29 مارس 2001 تعداد ارساليها:
۱۵۲
مشخصات جستجو
نقل قول
|
اسلامگرایان دقیقاً به چه چيزی حمله می کنند؟
به قلم: میشل اُنفره۱ فوریه ۲۰۲۱بیش از یک ربع قرن پیش، دو اثر معروف «پایان تاریخ و آخرین انسان» (۱۹۹۲) از فرانسیس فوکویاما و «برخورد تمدن ها» (۱۹۹۶) از ساموئل هانتینگتون در فرانسه منتشر گرديد. اثر اخير به طريقی خاص در حکم پاسخی به اثر نخست بود. منبع: revue des deux mondes
بیش از یک ربع قرن پیش، دو اثر معروف «پایان تاریخ و آخرین انسان» (۱۹۹۲) از فرانسیس فوکویاما و «برخورد تمدن ها» (۱۹۹۶) از ساموئل هانتینگتون در فرانسه منتشر گرديد. اثر اخير به طريقی خاص در حکم پاسخی به اثر نخست بود.
تز فوکویاما ساده است: در سال ۱۹۸۹ دیوار برلین فرو می ریزد، امپراتوری شوروی نیز در سال ۱۹۹۱ سقوط می کند، و اين با خود فروپاشی ديگر اقمار مارکسیست-لنینیستِ وابسته به اتحاد جماهير شوروی را به دنبال می آورد. نویسنده، با تکيه بر ايده هگلی "پایان تاريخ" و نيز مفهوم "آخرین انسان" نیچه بر این باور است که راه و مسير برای لیبرالیسم و بازار آزاد هموار گشته است، و اين که ليبراليسم سرانجام بدون مزاحمت و برخورد با هیچگونه مانع و مقاومت سیاسی در برابرش، تمام درازا و پهنای کره زمین را درخواهد نوردید.
اين تز و نتيجه گيری حاصل از آن، هیچ نظر و نگاهی به بيداری جهانی مسلمانان نداشت، دينی که همچون يک راه و رويه سياسی و در عين حال به مثابه يک الهيات، و یک نظام اخلاقی و معنوی، یک سبک زندگی است، و يا به بيانی فاضلانه تر، يک طريقه نجات و رستگاری انسان، و بقولی ديگر، رستگاری وجودی است.
حال آن که تز هانتینگتون بر این ادعا استوار است که بلوک های مذهبی متعدد موجود در تمدن بشری همانند قاره ها از منطق مشابه ای پيروی می کنند که همان منطق تکتونیک لايه های زيرزمينی است، و انسانها باید از آنچه او "برخورد تمدن ها" خوانده، غافل نشوند.
وصف چگونگی استقبال فرانسوی ها از این دو اثر سزاوار تحلیل و تفسير جامع و منسجمی است. به طور خلاصه می توان گفت: لیبرالها با خوشحالی از کتاب فوکویاما استقبال کردند، چرا که رفع تهدید از مارکسیسم و خطرزدایی از آن به آنها نوید پیروزی فراگير بازار در سطح جهانی را می داد. در همان حال، آنها حس می كردند كه هانتینگتون با تشخیص "برخورد تمدن ها"ی خود، موجبات واقعی اين برخورد تمدن ها را فراهم ساخته است و بدان دامن زده است - تو گفتی كه آنكولوژیستی كه بیماری سرطان را به کسی اعلام كرده، خودش هم در شکل گيری تومور دست داشته باشد! آنها ادعا می كردند كه فوكوياما حقيقت سرمايه داري را در فاز نهايی آن بر اساس تحقق جهانيش آشکار ساخته است، در حالي كه هانتينگتون را اسلام هراسی می دیدند که به جنايت فرا می خوانَد و خواهان مهار کردن افسار اسلامگرايی سياسي است!
امتناع از این قرائت و خوانش ِ شبکه ای هانتینگتون در میان بیشتر روشنفکران فرانسوی، از جمله برنارد-هانری لوی و ديگر هوادارانش در خط مقدم این جنگ ایدئولوژیک، باعث شد تا جامعۀ روشنفکری فرانسه به پيرمردی که در خشت خام چيزی را ديده بود که جوان در آينه نمی بيند، نه تنها بی اعتنايی کنند، بلکه او را مورد سرزنش و اهانت هم قرار دهند: هانتینگتون اهل جنگ است، او کره زمین را به خاک و خون کشیده است، آنچه را که او تشخيص داد و اعلام کرد، خودش هم مسبب ایجاد آن بوده و آن را تولید کرده است.. او بدون ترديد يک اسلام هراس، یا حداقل یکی از آنها است. یک ابله لازم و ضروری!
تاریخ با زبانی روشن و صريح با ما سخن می گويد. حق با هانتینگتون بود. اسلام سیاسی، نه تنها به فرانسه، که همچنين به اروپا و کل تمدن یهودی-مسیحی ما غربی ها اعلان جنگ داده است. شروع آن دستکم با صدور فتوای قتل سلمان رشدی در سال ۱۹۸۹ مصادف گردید: هیچ کشور غربی جز محکومیت لفظی واکنش ديگری به اين رويداد نشان نداد! آنچه با بریدن سر ساموئل پتی مورد حمله قرار گرفت، مرام و مسلک یهودی-مسیحی ما غربی ها است - به همان صورتی که اسلام گرایی در ارمنستان نيز به قدیمی ترین نسخه مسیحیت در اروپا حمله ور شده است...
از چه باید دفاع کرد؟
ارزشهای یهودی-مسیحی، همان ارزشهای اروپای مسيحی با تمام تاریخ آن است، که غالبن با رهایی آن از دین، یعنی عرفی سازی ارزشهای دينی، مترادف گشته است: برابری مومنان در برابر خدا که به برابری انسانها در مقابل قانون انجامید، اراده آزاد که خدا آن را در باغ عدن به بشر اعطا کرد، از طريق قانون به آزادی بدل گردید، عشق به همسایه که به نام خدا در خانه خدا، در کلیسا، تمرین می شود، به عبارت دیگر: در جامعه مومنان، این عشق طبق قانون به اخوت و برادری میان انسانها تغییر شکل می دهد.
سکولاريسم را نیز، که مُبدع و بانی آن مسیح نبوده است، به این ارزشهای پسا-مسيحی اضافه کنيد، اگرچه کاتولیک ها به ياری یک زبان فوق پيشرفته وانمود می کنند که سزار و بزرگان ديگری مُبدع آن بوده اند، يک باور نادرست. در واقع، این ملحدان، آزاد اندیشان، فراماسونرها، اگنوستیک ها، فیلسوفان چپ و خردگرا و پوزیتیویست بودند که به پاگیری سکولاریسم همت گماشتند، و کلیسا، چون در موقعیت ضعیفی قرار داشت، در سال ۱۹۰۵به واقع ملزم به قبول آن شد.
همین امر در مورد فمینیسم نيز صادق است که ابداع آن نه به دست فالوکرات ها و زن ستیزها، بلکه با تلاش و همت زنان فرزانه میسر گردیده است. آزادی و برابری و برادری، و نیز سکولاریسم و فمینیسم در صورتی کفايت می کنند، که هنوز دولتی وجود داشته باشد، نه این که با سیاست های اروپايی مدارانه در دهه های متمادی تضعیف شده و از کار افتاده باشد. اما آیا می توان در وضعیتی که دولت دچار زوال گشته و جمهوری نیز رو به افول گذاشته است، از ابزار قدرت و اقتدار حاکمیت برای تحقق امکان اقدام، عزم، اراده، و تحمیل ارزشهای جمهوری استفاده کرد؟
میشل اُنفره، نويسنده و فیلسوف فرانسوی برگردان: علی يوسفی شمالی
* * * منبع: https://www.revuedesdeuxmondes.fr/auteur/michel-onfray
|
|
برای ارسال پاسخ به اين مورد بايد
وارد شويد
برای استفاده از تالار گفتمان بايد عضو شويد
|
|
|
|
جستجو
|
|