چرا من با اشتياق، دو بار فيلم "برادران ليلا" را تماشا کردم ...
از فيسبوک Marzieh Sotoudeh https://www.facebook.com/marzieh.sotoudeh
نقد فيلم بماند براي فيلمشناس و منتقد فيلم، من مشاهدهي خودم را مينويسم،
درست، ايرادهايي به فيلم وارد است اما اگر فيلم خارجکي بود و اسم کارگردان به جاي سعيد روستايي، ژان لاک برناردو بود، نه تنها بسياري از ايرادهاي بيجا را نديده ميگرفتيم بلکه ديدهايم ...
بله ايرادهايي جزئي در اين فيلم بلند هست. مثل اول فيلم که بايد کوتاه ميشد. و تک و توک ديالوگهاي شعاري تو ذوق ميزند. و سيلي که ليلا به صورت پدر زد به قول امروزيها، گلدرشت بود. اصلا نيازي به آن سيلي نبود چون شکلي از سيلي بدون خشونت فيزيکي، در تمام فيلم مستتر است. و آن مقاومت و مبارزهي ليلا با سنت و پدرسالاري و با بلاهت است. به نظرم فيلم مثل يک رمان بود و يکي دو جا فقط شايد فيلمنامه منسجم نبود.
فيلم در بازنمايي فقر و فلاکت يک خانواده در جامعهاي بيقانون و سراسر تبعيض، درخشان است. و نشان دادن بلاهت مهم بودن در بزرگ فاميل بودن. اين Big Shot بودن فقط در سنت ما و يا بزرگ فاميل بودن، نيست. تي اس اليوت در جملهاي ميگويد بيشتر ناهنجاريها و مشکلات دنيا به دست آدمهاييست که ميخواهند حتما مهم باشند.
و اما بازيها که همه شاهکار بودند و فراموش نشدني. به قول آقاي سالينجر که در بارهي سِر لورنس اوليويه گفته He is too good, They are too good ... من همينطور که داشتم بار دوم فيلم را ميديدم و از اين همه بينقصي و کمال در ارائهي نقشها و شخصيتها لذت ميبردم، يکهو يافتم يافتم که چرا دچار اين همه شوق و شگفتي هستم... و آن موهبت دوست داشتن و دوست داشته شدن است علي رغم هر چه فقر و فلاکت ... اين خواهر و برادرها، اينها سر به سر هم ميگذاشتند، اما همديگر را تحقير و تخطئه نميکردند. در گريزناپذيريها، يکديگر را ملامت و سرزنش نميکردند. يک جريان پر انرژي عاطفي، بين زندگي فلاکتبارشان بود. عليرغم تفاوتها در تفکر و شيوهي زندگي، اينها همديگر را دوست داشتند. در سکانسي، قبل از اين که بروند عروسي، ليلا دارد ازشان عکس ميگيرد. صورتش به مهر ميشکفد ميگويد "الاهي دورتون بگردم که انقدر قشنگين". تجربه و دريافت من اين است که چه در ادبيات، چه در سينما اين انرژي عاطفي، دنيا را نجات داده است. من سعيد روستايي را نميشناسم نميدانم از دستاش در رفته يا آگاهانه اين انرژي سامانبخش را در فيلم به نمايش گذاشته و با هنرمندي تمام آن را انتقال داده ... شب عيد من در غربت و مفلسي، شاهانه گذشت ... کاش بشود از ايشان تقدير کرد ...
پارسا قبادی رو کور کردند
|