خشونتپرهيزی در سگدانی!
کانال «مجمع ديوانگان» ✍ آرمان اميري @armanparian
در بخش پاياني فيلم داگويل (Dogville / «دهکدهي سگي» يا «سگداني» هم ترجمه کردهاند) ورق روزگار بر ميگردد و زني که مدتها از اهالي يک دهکده آزار ديده بود در موقعيت انتقام قرار ميگيرد. انتخاب او تکاندهنده است: شديدترين نوع انتقام، بدون استثنا، حتي براي کودکان دهکده. اگر فيلم را نديده باشيم، بيشک اين پايانبندي را وحشيانه و تراژيک قلمداد ميکنيم، اما اين احساسي نيست که تماشاگران فيلم «فونتوريه» در پايان کار تجربه ميکنند!
تمايزي ميتوان قائل شد ميان «تاوان» با «مجازات». توقع ما از «مجازات»، نوعي پاسخ حقوقي، عادلانه و قطعا متناسب با جرم است. مثلا کسي را به مجازات رانندگي با سرعت غيرمجاز اعدام نميکنند. نهايت مقاديري جريمه يا دستبالا لغو گواهينامهي رانندگي؛ اما تاواني که انسان در واقعيت پرداخت ميکند، همواره از جنس مجازات عادلانهي حقوقي نيست. رانندگي با سرعت غيرمجاز ممکن است به قيمت تصادف و مرگ تمام شود و در برابر سنگيني اين تاوان، لعنت فرستادن بر بيرحمي جهان هم بيفايده خواهد بود.
به نظر ميرسد، زيرکي کارگردان داگويل هم در همين است که در مورد مجازات عادلانهي حقوقي فيلم نساخته، بلکه روايت را متوجه تاوان اعمالي کرده که هر يک در جاي خود بسيار ساده و حتي قابل اغماض به نظر ميرسند، اما دست در دست هم که قرار دهند، ميتوانند به فاجعه بدل شوند. شايد دادگاهي حقوقي همچنان بتواند در بروز چنين فاجعهاي ميان سهم يک قاتل، با مباشر او، و ديگراني که صرفا در برابر جنايت سکوت کردهاند تمايزي قائل شود؛ اما ما مثل معروفي داريم که برخي آتشها خشک و تر را با هم ميسوزانند و در برابر اين تاوان سنگين، ديگر فرقي نميکند که چه کسي آتش را روشن کرد و چه کسي صرفا در برابر آتشافروزي سکوت کرد.
خشونتپرهيزي، يا حداقل رعايت تناسب جرم با مجازات، مطالبهاي کاملا منطقي و معقول به نظر ميرسد، اما تجربهي «داگويل / سگداني» به ما يادآوري ميکند که حتي طرح يک درخواست کاملا بجا هم نيازمند کسب مشروعيت است! اگر در تجربهي آفريقاي جنوبي، نلسون ماندلا توانست از مردم بخواهد که دست از انتقام بردارند، يا در تجربهي هندوستان گاندي توانست از خشونتپرهيزي سخن بگويد، به اين دليل بود که اينان دوش به دوش مردم (اگر نگوييم بيش از همه) براي سرنگوني رژيم ظالم جنگيده و هزينه داده بودند.
اعتراضات روزافزون به سکوت هنرمندان، يا ورزشکاران، يا چهرههاي پرنفوذ و سرشناس به سرکوبهاي حکومتي، به نظرم نشانههاي هشداردهندهاي هستند. در برابر معترضان خشمگيني که سکوت چهرههاي پرنفوذ اجتماعي را همدستي و يا توجيهگري ماشين سرکوب ميخوانند، گروهي دادگاههاي اخلاقي به پا ميکنند تا نتيجه بگيرند حضور يک بازيگر در فيلمي به تهيه کنندگي سپاه به تنهايي نشان مشارکت در جنايت نيست؛ يا سکوت ورزشکاران در برابر سرکوب تماشاگران زن نميتواند معادل همدستي در سرکوب باشد.
به باورم اين دادگاههاي به ظاهر مستدل و اخلاقي، به کل اصل تمايز ميان تاوان و مجازات را فراموش کردهاند و درست در همان لحظاتي که به زعم خود تلاش ميکنند با سنجشهاي دقيقشان خشونت فضا را تعديل کنند، بيشتر به شعلههاي يک آتش زير خاکستر ميدمند. آتشي که به نظر ميرسد دير يا زود شعلهور خواهد شد، و آن وقت بعيد نيست که ناظران بيطرف نمايش اين «سگداني»، حتي با بيرحمانهترين انتقامجوييهاي قربانيان خشمگين هم همدلي کنند.
https://t.me/divanesara/1520
کانال «مجمع ديوانگان» @DivaneSara اينستاگرام «مجمع ديوانگان» .
|