ظلم، جهل و برزخيان روي زمين*
آرمان اميري @ArmanParian
... شاملو، جايي در ذکر پشيماني از شور انقلابي گذشته خود گفته بود: «ما ظلم را با جهل جايگزين کرديم». معناي عميق اين «جهل» را اگر کسي از دستگاه فکري و نظري شاملو در نيافته باشد، با يک نگاه به سطح ادبيات و استدلال فضاي سياسي کشور به خوبي ميتواند دريابد. آنگاه روشنتر ميشود که سرنوشت ملتي که در روياي رهايي از «ظلم» به ورطه هولناک «جهل» سقوط ميکند، تنها مصداق همان «برزخيان روي زمين» خواهد بود.
...
بالا گرفتن جدال بر سر مذاکره يا ادامه استراتژي «نه جنگ و نه صلح»، بار ديگر انبوهي از روايتهاي متکي بر «صلح حسني» و «مقاومت حسيني» را بر فضاي سياسي کشور آوار کرد. بيشترين خلاقيت را در اين ميان نابغهاي از اهل سياست به خرج داد که نهيب زد «تا کي قرار است در دهههاي ابتداي رسالت متوقف بمانيم؟! وقت آن رسيده که کمي پيشتر آمده و به شيوه سنت امام رضا برسيم»! اين سطح از راديکاليسم در شکستن سنت، طبيعتا با واکنش طنزگونهاي از جانب برخي مخاطبان مواجه شد که براي تمامي اين حضرات، آرزوي «غيبت مهديگون» ميکردند. به راستي اما، چرا فضاي انديشه و گفتگوي سياستمداران و سياستورزان ما اينقدر محدود، تکراري، سطح پايين و بدوي است؟* * *ماريو بارگاس يوسا، در کتاب «چرا ادبيات؟» تلاش ميکند به پرسشي تکراري اما همچنان پر اهميت بپردازد: چرا بايد ادبيات (رمان) بخوانيم؟ او استدلال ميکند که در جهان جديد، دانش و فنآوري نقش وحدت بخش خود را از دست دادهاند. تخصصگرايي ميان انسانها مرز ميکشد و مدام امکان گفتگوي آنها را محدودتر ميسازد. در چنين شرايطي تنها ادبيات است که ميتواند فصل مشترک تجربيات انساني به شمار آيد.يوسا مينويسد: «ادبيات به تکتک افراد با همه ويژگيهاي فرديشان امکان داده از تاريخ فراتر بروند. ما در مقام خوانندگان سروانتس، شکسپير، دانته و تولستوي يکديگر را در پهنه گسترده مکان و زمان درک ميکنيم و خود را اعضاي يک پيکر مييابيم، زيرا در آثار اين نويسندگان چيزهايي ميآموزيم که ساير آدميان نيز آموختهاند و اين همان وجه اشتراک ماست به رغم طيف وسيعي از تفاوتها که ما را از هم جدا ميکند. (چرا ادبيات، يوسا: صفحه 10)* * *زماني استاد شجريان در توضيح چرايي عداوت رژيم مذهبي با موسيقي گفته بود: «جماعت روحاني و آخوند ميخواهد همه توجهات را به خودش جلب کند. پس وقتي ميبيند که موسيقي توجه مردم را به خود جلب کرده آن را حرام ميکند». اين تعبير جالب استاد، به نظرم فراتر از موسيقي، ميتواند در مورد تمامي اشکال هنر و به ويژه ادبيات به کار رود. زبان مشترک و ديرينه ايرانيان، زباني که نخبگان فرهنگ و هنر و انديشهاش را به تودههايش پيوند ميداد، براي دهها قرن همواره زبان هنر و ادبيات بوده است. پشمينهپوشان تندخو اما، سطح ادب و گفتگوي جامعه را نيز، در قامت انديشه کوتاه خود محدود کردند. بيخبران از موسيقي و تئاتر و سينما و رمان، وقتي از تکفير کامل هنر نااميد شدند، آن را کالايي لوکس و تجملي در کف «روشنفکرِ غربزده و برج عاج نشينِ بيخبر از مردم» جلوه دادند تا جايش را با سنت روضهخواني خود پر کنند. من اما، همچون يوسا ميانديشم که مينويسد: «جامعه بدون ادبيات، يا جامعهاي که در آن ادبيات مثل مفسدهاي شرمآور به گوشه و کنار زندگي اجتماعي و خصوصي آدمي رانده ميشود و به کيشي انزواطلب بدل ميگردد، جامعهاي است محکوم به توحش معنوي و حتي آزادي خود را به خطر مياندازد». (همان، صفحه 8)در چنين جامعهاي ديگر فرقي نميکند که موضوع سخن تخصصيترين مسائل سياسي باشد يا شيوه پيشگيري از کوويد19، سر و کله روايات و احاديث و روضهخواني همه جا پيدا ميشود و پاياش را درون هر کفشي فرو ميکند.يوسا مينويسد: «دنياي بدون ادبيات، دنيايي است بيتمدن، بيبهره از حساسيت و ناپخته در سخن گفتن، جاهل و غريزي، خامکار در شور و شر عشق؛ و اين کابوسي که براي شما تصوير ميکنم، مهمترين خصلتش، سازگاري و تن دادن انسان به قدرت است». (همان صفحه 23) و اين توصيف، پيشبيني تمام عياري است از وضعيت انسداد سياسي و انقطاع انديشه، در جامعهاي استبداد زده، که مدعيان سياسياش نه گوش موسيقي دارند و نه چشم نقاشي و نه ذوق تئاتر. عليل از هرگونه استدلالِ سره، الکن از بياني شفاف و ساده، اما پرمدعا و با تبختر، ترسخوردگي و بيشهامتي خود را در پس دونپايهترين ادبيات فقهي پنهان ميکنند و در نهايت سطح انديشه و تفکر جامعهاي را در سطح جهل تيره و فلاکتبار خود سخيف ميسازند.شاملو، جايي در ذکر پشيماني از شور انقلابي گذشته خود گفته بود: «ما ظلم را با جهل جايگزين کرديم». معناي عميق اين «جهل» را اگر کسي از دستگاه فکري و نظري شاملو در نيافته باشد، با يک نگاه به سطح ادبيات و استدلال فضاي سياسي کشور به خوبي ميتواند دريابد. آنگاه روشنتر ميشود که سرنوشت ملتي که در روياي رهايي از «ظلم» به ورطه هولناک «جهل» سقوط ميکند، تنها مصداق همان «برزخيان روي زمين» خواهد بود.https://t.me/divanesara/1232#A 283پينوشت:تيتر برگرفته از کتابي نوشته «محمد قائد»کانال «مجمع ديوانگان»@DivaneSaraاينستاگرام@divanesara_ظلم، جهل و برزخيان روي زمين*