از صفحه تلگرام میم. یزدانی خرم
صادق هدایت چنان رخ داد، چنان نمایاند و چنان مُرد که ما ناچاریم به او «فکر» کنیم. ادبیاتِ ما به او یا او به ادبیاتِ ما گره خورده. مردی که بهشدت شبیه سایهاش بود. ۱۲۱ سال پیش در تهران زاده شد و تا همین امروز مدام در شهرش متولد میشود. بسیار کار کرد. بسیار شعور ساخت و بسیار رنج کشید. ابراهیم گلستان روایت میکرد «آقا جان همیشه خندان بود، تعارف نداشت با احدی. حیف او را با عکسهای عبوساش دیدهاند». این عکس را پرویز ناتلخانلری برداشته. از معدود عکسها که درش میخندد. در تمام این سالها که در ادبیات ایران زندهام او یکی از آنانیست که بهتمامی زیست. اشتباه نکنیم، هدایت توفانی بود که اصلن نمیشد نادیدهاش گرفت. او یک جا نبود. داستان مینوشت، قضیه میساخت، ترجمه میکرد، کار مطبوعاتی میکرد، محفل داشت، مشاوره میداد و کتاب معرفی میکرد. او خودِ «عمل» بود. نهایت رفتار. در روزگار پرآشوب او برآمدنی این چنین، یکه است. مردی که معتقد بود برای «سایه»ی خود مینویسد سایهای ساخت برای ادبیات و شعور در ایران که در خُنکایاش میشود آسود. ما به او دچاریم. خود من با خواندن «سه قطره خون» متحیر میشوم همیشه و یادداشتهای پراکندهاش در جانام مینشیند. هدایت باید میبود که بسیاری جراتِ بودن پیدا کنند. از این منظر فقط نیما با او برابری میکند، این توفانِ کوبنده بر ما وزید، بسیار نشانمان داد که چهگونه میتوان یک تاریخ را بهنحوی دیگر تماشا کرد. هدایت مثل هر نویسندهای فرازوفرود دارد و کیشِ شخصیت او که مخصوصن در دههی هفتاد در اوج بود نقضِ آن تصویری بود که او از انسان نو داشت. اما حالا هدایت زندهترین حالت ممکن را دارد. او جامعهای خود را متناقض و غیرآرمانی دید و از سویی در کنج عزلت غرق نشد. او فرزند خانهها و کافههای پرنور بود، چه در نور میشود از تاریکی چنین نوشت. انگار کن «مرد زیرزمینی» داستایفسکی در تهران در محلهی کوشک متولد شود. هدایت ملتهب و بُرنده آمد و ماند. زمانی داشتنِ یک عکس از او دشوار بود حالا نگاه کنید در هر گوشهای او بر دیوارها وکتابهایاش در دستان نسلهای مختلف است. هارولد بلوم نبوغ را امری برآمده از درک و روایت هوشیارانه از زمان معاصر و حتا بعد آن میداند نه یک امر ژنتیک. با این تعریف هدایت «نابغه» بود. نابغهای که خیلی سریع خودش را به واقعیت تاریخی تبدیل کرد. واقعیتی که عمیقن با کلمه و احساس ناشی از آن آمیختهشده. برای همین او دچار «مُد» نمیشود و همیشه خوانده و دیده میشود. او همه جا هست. همه جا همراه ماست و چابک، ورزیده و خندان نشان میدهد که «گور پدر تاریخ».
از صفحه تلگرام میم. یزدانی خرم
سپهر شيراني اهل زاهدان 18 ساله دانشجو قتل در اثر شکنجه آتش به اختياران
|