«چرا اسلامگرايان شيفته پست مدرنيسم هستند؟»
مجيد محمدي ويژه خبرنامه گويا
ساده ترين پاسخ به سوال فوق اين است که «چون آنها از مدرنيسم متنفر هستند و پست مدرنيسم نافي مدرنيسم است.»
يک جستجوي ساده در دنياي مجازي به شما نشان خواهد داد که اسلامگرايان به زبانهاي فارسي و عربي و انگليسي و ديگر زبانهاي اروپايي و آسيايي هزاران مقاله و کتاب و يادداشت رسانهاي در ستايش پست مدرنيسم منتشر کرده اند و اصولا تعارضي ميان پست مدرنيسم و قرائت خود از اسلام نمي بينند.
آثار مربوط به پست مدرنيسم با ولع بسيار توسط موسسات انتشاراتي و فرهنگي جمهوري اسلامي ترجمه و منتشر شده اند. چهره هاي فاشيست، مارکسيست و اسلاميست مدافع نظام هميشه در حوزه هاي هنري و فرهنگي و تخصصي (مثل معماري) از پست مدرنيسم دفاع کرده و آن را ترويج کرده اند. نويسنده ي اين نوشته خود مترجم بخشي از يک کتاب در مورد پست مدرنيسم توسط يک ناشر ايراني (پست مدرنيسم و منطق فرهنگي سرمايه داري متاخر، 1394) بود که مديران آن با مقامات وزارت ارشاد نزديک بودند.
«چرا از مدرنيسم متنفرند؟»
ارزشها و هنجارهاي مدرنيسم عبارتاند از حقوق جهاني بشر، ارتباطات آسان و فراگير، ابتکار و تجربه گرايي، فردگرايي، عقلگرايي انتقادي، موفقيت گرايي، سرمايه داري، فرهنگ کار و تلاش، باور به حقيقت، مدارا، نظام دولت-ملتها، و صنعتي شدن. اسلامگرايان از همهي اين ارزشها گريزانند به چهار دليل:
1) عدم باور جدي به آنها مثل دولت-ملت به دليل باور به امت اسلامي،
2) کمبود قابل توجه اين ارزشها و هنجارها در ميان جوامعي با اکثريت مسلمان،
3) تقابل متون ديني و فقهي با بسياري از ارزشهاي فوق، و
4) ضديت با قدرت تمدن غربي که براي حدود دو قرن حامل اين ارزشها و هنجارها بوده و قوت و قدرت خويش را از آنها مي گرفته است.
«چرا شيفته ي پست مدرنيسم شده اند؟»
شيفتگي اسلامگرايان به پست مدرنيسم به روزها و سالهاي اوليه ي اين گرايش يا گفتمان باز مي گردد. آنها دلايل اين شيفتگي را کمتر ذکر مي کنند چون نمي خواهند در نگاه هواداران ضد غربي خود با يک مکتب فکري در غرب همنوايي کنند اما مشترکات آن قدر زياد است که نمي توانند علاقه ي خود را پنهان سازند. اسلامگرايان حتي در بهره گيري از آراي پست مدرنيستها اسم اين مکتب را پنهان نمي کنند. اسلامگرايان هيچگاه در سخنان خود پست مدرنيسم را نقد نکرده و بدان حمله نکردهاند. شيفتگي اسلامگرايان به اين مکتب چند دليل روشن دارد:
فقدان بنياد اخلاقي. دليل اول اين شيفتگي اين است که اسلامگرايان به هيچ مبناي اخلاقي باور ندارند و فقط به کسب قدرت و اقتدار و تمرکز ثروت عمومي در دست خود مي انديشند و با نسبيت اخلاقي و ارزشياي که پست مدرنيستها عرضه مي کنند مشکلي ندارند. اخلاق براي اسلامگرايان يعني دستهاي از اصول که براي کسب و حفظ قدرت و برنامههاي تبليغاتي مفيد هستند. مسلمانان سنتي حداقل به اخلاق روايي يا اخلاق عرفاني باور داشتند. برخي از مسلمانان نيز اخلاق ارسطويي را اسلاميزه کرده و از آن پيروي مي کردند اما اسلامگرايان اصولا نظريه يا آموزهي اخلاقي ندارند. نظام اخلاقي آنها همان اصولي است که ارادهي قدرت را برآورده مي سازد. پست مدرنيسم اسلامگرايان را از دغدغهي اخلاقي مي رهاند و اين امکان را به آنها مي دهد که از هر ابزار و وسيلهاي براي کسب و حفظ قدرت بهره بگيرند.
پذيرش اسلامگرايي توسط پست مدرنيستها. دليل دوم شيفتگي اسلامگرايان به پست مدرنيستها رها کردن انتقاد از اسلامگرايان توسط گروه دوم در کشورهاي غربي است. وقتي همه ي ارزشهاي مدرن را کنار بگذاريد ديگر چيزي براي انتقاد از اسلامگرايان باقي نمي ماند. همه ي اعمال وحشيانه و غير انساني اسلامگرايان در جوامع مختلف در چشم پست مدرنيستها اموري عادي و بخشي از فرهنگ آن جوامع هستند. اسلامگرايان در همه ي ائتلافهاي سياسي که پست مدرنيستها حضور دارند شرکت داشته اند.
اسب ترواي تمدن غربي. دليل سوم شيفتگي، موفقيت حيرت انگيز پست مدرنيستها در سست کردن ارزشهاي غربي مدرن مثل حاکميت قانون و تلاش براي استيفاي حقوق بشر در سراسر دنيا و ارزش کار و شايسته سالاري بالاخص در دو دههي اخير در ميان جوانان تحصيلکرده است که دنياي رسانهها، فضاي دانشگاهي و بخش توليد هنر و فرهنگ را در اختيار دارند. در نيمهي دوم قرن بيستم فردي که از کشورهاي غير غربي به غرب مي آمد به تدريج در فرهنگ غربي هضم و جذب مي شد اما در قرن بيست و يکم با غلبهي هويت گرايي پست مدرن اين هضم و جذب دچار وقفه شده است.
نمونه ي بسيار جالب در اين موضوع، تفاوت مهاجران مسلمان به کشورهاي غربي در دو قرن بيستم و بيست و يکم است. در قرن بيستم مهاجران مسلمان و نسل بعد از آنها اکثرا در فرهنگ غربي حل و جذب مي شدند اما در قرن بيست و يکم اين قيف دارد وارونه مي شود و بسياري از مسلمانان در غرب تلاش مي کنند به قبايل سابق خود رجوع کنند چون قبيله گرايي به يک ارزش تبديل شده است.
و دليل چهارم، شيفتگي زايد پست مدرنيستها براي انهدام تمدن غربي است. پست مدرنيستها به دنبال برساختن يک تمدن غربي تازه يا تغيير جوامع غربي نبودهاند بلکه با شور و شوق مي خواهند تمدن موجود غربي را منهدم سازند. از همين جهت با دشمنان سرسخت تمدن غربي يعني مارکسيستها و اسلامگرايان و هر گروه ديگري که از غرب تنفر دارد همپيمان مي شوند. از همين جهت اسلامگرايان در پست مدرنيستها گمشدهي خود را مي بينند.
«پست مدرنيسم و اسلام سنتني»
رابطه ي پست مدرنيستها و مسلمانان سنتي به گونه اي ديگر رقم مي خورد. اين دو گروه نمي توانند شيفته ي يکديگر باشند. مسلمانان همانند ديگر اهل اديان ابراهيمي به حقيقت مطلق باور دارند و نمي توانند از نظر اخلاقي و فلسفي نسبيتگرا باشند. از اين جهت اگر تنفر از غرب و مدرنيسم بر ذهن مسلمانان حاکم نباشد نمي توانند با پست مدرنيسم فلسفي و اخلاقي کنار بيايند حتي اگر اصول و مباني پست مدرنيسم را در معماري و نقاشي و ديگر هنرها بپذيرند.
از نگاه مسلمانان سنتي هم نسخه ي مطلقي از واقعيت گناه و دين و شريعت وجود دارد و هم نسخه ي مطلقي از حقايق و واقعيات در عالم خارج. نسبيت انگاري پست مدرنيسم به تضعيف دين و نهادهاي ديگر در جوامع مي انجامد. هيچ مسلمان باورمندي نمي تواند حقايق تاريخي دينش (مثل بعثت پيامبر اسلام يا 23 سال جدال وي براي حاکميت يافتن در حجاز يا فتح مکه) را کنار بگذارد يا چالش در مورد آنها را پذيرا شود در حالي که پست مدرنيستها به اين حقايق باور ندارند. پست مدرنيستها نمي توانند مرجعيت غير قابل چالش قران و حديث را در ميان مسلمانان بپذيرند.
از اين جهت ائتلافي راهبردي ميان مسلمانان و پست مدرنيستها نمي تواند در حوزهه اي اجتماعي و فرهنگي وجود داشته باشد. اما ائتلاف پست مدرنيستها و اسلامگرايان تا زماني که تمدن غربي قدرتمند باشد راهبردي است. آنها در پي نابودي دستاوردهاي مهم ترين تمدن بشري در دوران ما هستند.
#عرفان_رضايي از کشتهشدگان اعتراضات آمل
|