از صفحه اینستاگرام یزدانی خرم https://www.instagram.com/p/CsJqcPhLRxz/
سَلمی الهی عزیز فرزندِ نازنینِ غزاله علیزاده و بیژن الهی برایام تعریف میکرد «چند ماهی قبل از مرگِ غزاله در خیابان جوانی را دیدند که گویا از دکانی بیرون میآمد. با موی بلندی که باد گَرداناش کرده بود. سَلمی گفت مادرش با دیدنِ آن جوان مبهوت مانده و گفته «نگاهاش کن. چهقدر زیباست انگار مرگ است». بیستوهفت سال پیش غزاله علیزاده به زندهگیاش پایان داد اما تصورِ عمومیای که دربارهاش وجود دارد هالهای از غم و اندوه را نشان میدهد که غلط است. علیزاده به گواهِ شاهدان و قطعن نوشتههایاش میلی داشت به زیبایی مفرط که انگار با پا در سنگذاشتن لطمه میدید. این زیبایی و میل به آن را میتوان در بسیاری لحظههای «خانهی ادریسیها» و صدالبته «شبهای تهران» دید. مرگِ او مهم است اما کاملن با زندهگیاش مطابقت دارد. او یکی از زیباترین تکههای زمین یعنی جواهرده را انتخاب میکند. لباس تمیز میپوشد، رژِ لبِ «مکه» میزند، چیزکی خطاب به فرزند تنی و دو فرزندخواندهاش مینویسد، کفشهای نمرهی سیوششاش را آن پایین جفت میکند و بعدش دیگر برای ما نیست. بعدش زنیست که در تندبادِ حوادثِ دهههای پنجاه و شصت و البته هفتاد میتواند «بنویسد» و غلامِ «خانههای روشن» باشد. او پیش از بیستویک اردیبهشتِ ۱۳۷۵ نیز اقدام به خودکشی کرده بود. سقوط با ماشیناش داخلِ دره. منتها رنوی کوچک میان دو تخته سنگ گیر میکند و رانندهگان او را نجات داده و به خانه میرسانند. این میل به مرگِ خودخواسته در زنی که خوب، بسیار خوب مینوشت و توانسته بود برای خود شانی ادبی بسازد چندان قابلِ تفسیری مشخص نیست. در ضمن چه سود؟ هرچند بسیاری از ما عطشِ «چرایی» و «چگونهگی» مرگِ دیگران را داریم و نمیتوان خلعِ بدنشدنِ جانها را بیدلایلاش کامل تصور کرد انگار. علیزاده از نسلی پرشور بود و آرمانخواه. (کدام نسل نیست؟) او با میلِ شدیدش به شکلهای مختلفِ زیبایی و البته دستانداختنِ جهانِ عبوس تلاش میکرد از روزمرهگی جلوگیری کند. یادمان نرود نوشتن در دههی شصت و چاپِ کتاب کاری بسیار دشوار بود. از سویی دیگر استقلالِ روایی علیزاده کاملن محسوس است و نمیتوان او را در جریانهای اصلی ادبی زماناش بایگانی کرد. اما تبدیلِ غزاله به یک مفهومِ انتزاعی بزرگترین بلاییست که میتوان سرش آورد و او را از زندهگی و مرگِ مفرطی که داشت تهی کرد. چه بد است که بسیاری از مغزهای روزگارمان را با مرگهاشان به یاد میآوریم و این اشارتیست به همان انتزاع و رازآلودهگی که فراوان خواهان دارد. باید علیزاده را به یاد آورد که آرمانگراییاش چراغی مدام است.
#عرفان_رضايي از کشتهشدگان اعتراضات آمل
|