نادر نادرپور؛ شکل شاعرانه براندازی
نادرپور در غربت، نخست یک شاعر بزرگ میهنی است که بر جهل و خرافاتی که بر وطن او چنگ افکنده، میخروشد
هادی کیکاووسی، ايندپندنت فارسی یک شنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۲ برابر با ۱۸ ژوئن ۲۰۲۳ ۱۲:۱۵
«نادر نادرپور در آینه شعرش» از کتابهایی است که گام مهمی در راه شناخت حقیقت این شاعر برجسته برداشته استـ نشر مهری/ایندیپندنت فارسی
نادر نادرپور سال ۱۹۹۲ در نامهای خطاب به محمد جلالی، نویسنده و شاعر، مینویسد: «به یاد داشته باشید که اگر حقیقت در معنای عام و کلی آن هم پیروز نشود، حقیقت وجودی هرکس سرانجام پیروز خواهد شد.»
پس از گذشت ۳۰ سال از این نامه، حقیقت وجودی نادرپور سرانجام در حال شناخته شدن است. کتاب «نادر نادرپور در آینه شعرش» که اخیرا نشر مهری لندن منتشر کرده، از کتابهایی است که گام مهمی در راه شناخت حقیقت این شاعر برجسته برداشته است. محمد جلالی، نویسنده کتاب، علاوه بر بررسی اشعار نادرپور شرح جامعی از این شاعر مهم ادبیات ایران به دست داده و سعی کرده است تا مضامین شعری ۱۱ دفتر باقیمانده از او را بررسی کند. شاعری که تا آخرین سالهای زندگیاش دست از شعر نکشید و راوی زمانهاش بود.
زمینههای اجتماعی-سیاسی شعر نادرپور پس از خروجش از ایران بود که در مصاف با آنچه او آن را کابوس مینامید، واضحتر و عریانتر شد و شاعر در مقدمه یکی از کتابهایش نوشت: «هنر شاعر بزرگ در این است که وقایع خصوصی و حوادث عمومی زندگی و روزگار خود را چنان بیان کند که هرکس آن را از آن خود پندارد و چنان تعمیم دهد که همه کس خود را در آن سهیم و دخیل بداند.»
اشعار نادرپور که «حدیث خویش و نسل خویش» است، شکل شاعرانه مبارزهای علیه بیداد است که از ابتدای انقلاب ۵۷ شاعر را بر آن میدارد تا از میان سیاهیها راهی به روشنایی بجوید. مولف در بیان ویژگیهای نادرپور دانستن زبان فرانسه و تحصیل در ایتالیا و مواجه با شعر اروپایی و همچنین رشدونمو در محیط فرهنگی، آموزشی سالهای ۱۳۰۰-۱۳۳۰ و فضای حاکم بر جامعه روشنفکری و ادبی آن سالها را از نکات بارز شکلگیری شعر او میداند.
نشست و برخاست با بزرگانی همچون بهار، فروزانفر، نفیسی، اقبال، مینوی، یاسمی، هدایت و خانلری در شکوفایی شعری او نقش مهمی داشته است، به طوری که اندکاندک او را به شاعری یگانه در زبان فارسی بدل میکند. «شاعری که به فرهنگ و ادب ایران عشق میورزید» و شعرش تقلیدناپذیر است و ای دریغ که در اوج شکوفایی و ریشه در خاک داشتن، مجبور به ترک وطن میشود.
«او که نگاهی مدرن به جهان و انسان دارد و آزادیخواه است و از استبداد بری و از جهل بیزار است و تن به دروغ و عوامفریبی نمیدهد، ازاینرو حاضر است که ارجمندترین و عزیزترین هدیهای که عمر و سرنوشت به او داده، یعنی از آب و خاک و میهن خود بگریزد و درخت ریشه در خاک آکنده وجود انسانی خود را برکند و خود را به آب و خاک و هوای مُلک دیگری اندازد، اما به دروغ و تزویر و عوامفریبی تن ندهد. با آنکه میداند گریزگاهی ندارد و با سفر خود و با هجرت خود صبح جوانی و بهشت زمینی خود را به شامگاه پیری و جهنم غربت میبرد و سرنوشت ناشناخته و دردناکی را برای خود تدارک میبیند» تا از ابلیسی که در وطنش چنگ انداخته است بگریزد.
در سه کتاب آخرش، «صبح دروغین»، «شام بازپسین» و «زمین و زمان»، «حس وطنپرستی همراه با اندوه ناگوار دوری از وطن» با نوری همراه شده که کورسویی از امید را برای رهایی وطن از چنگ متحجران به جای گذاشته است. مولف علاوه بر ذکر خصوصیات شعری شاعر غریب، او را شاعر بزرگ غربت میداند.
«نادرپور در غربت، نخست یک شاعر بزرگ میهنی است که با جهل و خرافاتی که بر وطن او چنگ افکنده میخروشد و بر احوال فرهنگ ایران و اهل فرهنگ ایران که در وطن خویش غریب افتادهاند تاسف میخورد، بر آنها که به دلایل مربوط به فروبستگیهای ذهنی و قشریتهای فکری و ایدئولوژیک یا سیاسی، به فاجعه میدان دادند و دروازههای وطن را به روی جهل گشودهاند، تیر ملامت میبارد. ازاینرو نادرپور در هجرت، شاعر بزرگ غم غربت نیز است.»
شاعری که از تحجر گریخت
زندگی نادر نادرپور به دو دوره مشخص قبل و بعد از انقلاب تقسیم میشود. او که یک سالونیم پس از وقوع انقلاب ۱۳۵۷ از ایران خارج میشود آنطور که در مصاحبهای گفته در همان مدت کوتاه نیز تاب خروج از خانه را نداشته است. فضای تیره آن روزگار او را به غریبهای بدل کرده بود که از در خانه هم نمیتوانست خارج شود. شاعری که در خانوادهای مشروطهخواه و آزادیخواه رشد کرده بود، در چنین کابوسی بیتاب شده است و این بیقراری او را به ترک اجباری وطن میکشاند.
محمد جلالی مینویسد: «شاعری همچون نادرپور نمیتوانست در برابر آنچه در حال شکل گرفتن بود سکوت کند. او که پیش از آن بهعنوان شاعری که در شعر خود بهطور مستقیم و رودررو با مسائل سیاسی درگیر نمیشود شهرت یافته بود، در همان روزهای پر تلاطم ایران سال ۵۷ خطر آن هجوم ویرانگر را دریافته بود و آرام آرام تاثر و تالم از اوضاع ميهن شعر او را فرا میگرفت.»
شاعری که اشعارش بوی طبیعت و سبزینگی و رویش و نور میداد، به ناگاه پس از خروج از کشور دگرگون میشود. روزگار تیرهوتار کشور او را وامیدارد تا علیه این سیاهروزی شعر بسراید. درونمایه شعرهای آخرین او هرچند رنگ و بوی اشعار اولیه را حفظ کرده است، اما «عنصر اعتراض و عصیان در برابر نظم نابهنگامی که همچون صبح دروغین خود را بر تاریخ ایران و ملت ایران و فرهنگ ایران تحمیل میکرد، به روشنی و با صدای بلندی حضور دارد».
سرچشمه قویترین اشعار اعتراضی او همین رنج درونی و خشمی است که با دیدن وقایع ویرانگر ایران زمین بر او الهام میشود. «زمین و زمان» از مهمترین کتابهای این دوران است که همواره نیش کژدم غربت و گزند دوری از وطن نمود زیادی در آن دارد و «این غم غربت همواره با خیال و تصور و هراس از شبح مرگ همراه است.»
در شعرهای واپسین نادرپور، شاعر امیدی به بازگشت ندارد. هر چه بیشتر میگذرد «چشمانداز فردای وصل و بازگشت، تاریک و شاعر در فضای نومیدی غرق میشود. شعر «از اهریمن تا تهمتن» در کتاب «زمین و زمان»، نمونه دیگری است که در آن عشق به میهن و اندوه غربت موج میزند.
از اهریمن تا تهمتن/ من از کشور خویش دل برگرفتم/ولی بهتر از او نجستم دیاری/چنان ریشه در خاک او بسته بودم/که بی او به سویم نیامد بهاری/سرانجام رفتم به جایی که دیگر نیارستم/از خود سخن گفت با کس/چنان بامدادش دروغین برآمد/که فریاد کردم خدایا همین بس/چنان ماه را در شبش مرده دیدم/که گفتم طعامی است در خورد کرکس/مرا باور آمد که از خانه خود/به دلخواه ابلیس دورم ازین پس/من امروز کاووس شوریدهبختم/که گم کردهام راه مازندران را/به رستم بگویید تا برگشاید/طلسم فروبسته هفتخوان را.
اما کاووس شوریدهبخت ادبیات تبعید با وجود نومیدی، مهرش به میهن کم نمیشود و آرزوی آزادی و بهروزی ایران را دارد. حسرت و اندوه مستولیشده بر روح شاعر و نبود روشنایی بر وطن، او را به اشعاری روشن میرساند. اما شاعر نورآور محزون در تبعید، به تبعیدهای دیگری هم دچار شد. محمد جلالی، نویسنده کتاب، با اشاره به اینکه او از آنجا که به لحاظ فکری پیرو مد روز نبوده است و در برابر بیانیههای حزبی در زمینه هنر و ادب تعهدی نمیپذیرفت، وارد جرگهها و گروههایی که مبلغان ادبیات باب روز بودند، نشد و ازین رو تنها و تنهاتر شد.
«در طی این دوره ۳۰ ساله، بازار نقد ادبی یا نقدبافی و نقدلافی در سیطره کسانی بود که غالبا به دنبال نامجویی یا به قول خودشان روکمکنی و گردگیری» بودند. در چنین فضایی شاعرانی مثل نادرپور و سپهری خودی تلقی نمیشدند و از آنجا که حساسیتهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی آنها بر حال و هوای روحی و نیازهای فکری رایج و مسلط بر محیط روشنفکری منطبق نمیشد و به درخواستهای عقیدتی و تبلیغاتی باب روز پاسخ صددرصد مثبتی نمیداد، غالبا مورد بیمهری یا دستکم در معرض نادیده گرفتهشدنهای تعمدی بودند، اما بهواسطه قدرت شعرش به راحتی نمیشود او را نادیده گرفت.»
با این حال، میتوان گفت آنچه درابتدا شاعر در نامهای خطاب به محمد جلالی نوشته، به حقیقت پیوسته است، «به یاد داشته باشید که اگر حقیقت در معنای عام و کلی آن هم پیروز نشود، حقیقت وجودی هرکس سرانجام پیروز خواهد شد.»
حقیقت وجودی نادر نادرپور و گوهر وجودی او پیروز شده است و «نادرپور همچون هدایت، چوبک، مسکوب، ساعدی و دیگر بزرگان ادب و فرهنگ این سرزمین، برای ایران و برای ایرانیان امروز و آینده، تجسم و نماد اسطوره سیاوش باقی خواهد ماند.»
قربانی تازه رژيم فاشيستی خامنه ای
|