از صفحه فیسبوک آرش حجازی
سال ۱۳۷۹ پائولو کوئلیو را به ایران دعوت کردیم.۴ خرداد ۷۹ با همسرش وارد فرودگاه مهرآباد شدند. در آن ده روز اتفاقهای زیادی افتاد که بعد تعریف میکنم، مثل مهمانی کاخ سعدآباد با حضور نویسندهها و هنرمندها، ازجمله محمود دولتآبادی که تازه ازکنفرانس مشهور برلین برگشته بود و در فرودگاه نگهش داشته بودند برای سینجیم و بازجویی، و از فرودگاه آمده بود سعدآباد (اکبر گنجی را گرفتند و نگه داشتند) و غیبت اندوهبار هوشنگ گلشیری که شب آخر عمرش را میگذراند و من خبر نداشتم.
 اما از اتفاقهای عجیب این بود که همان شب اول دو نفر پیدایشان شد، یکی از حراست ارشاد و دیگری از نمیدانم کجا. گفتند محافظند، اما معلوم بود رابط اطلاعاتند. تمام وقت با ما بودند و کلی برایمان زحمت درست کردند. بعد هم ناگهان به من گفتند از بیت رهبری پیغام دادهاند که این همه محبوبیت کوئلیو معنا ندارد، و آرش حجازی موظف است او را در ایران مسلمان کند. آه از نهادم برآمد. نمیدانم واقعاً پیام از بیت رهبری بود یا کاسهی داغتر از آش شده بودند. از ترس گفتم باهاش حرف میزنم. رفتم و چرخی زدم و بیآنکه با پائولو حرف بزنم، برگشتم و گفتم: «میگه اسلام رو دوست داره، بهخصوص که اگه مسلمون شه میتونه چند تا زن بگیره، اما از ختنه میترسه.» گفتند حتماً باید ختنه بشود، اما با بیهوشی درد ندارد. دوباره رفتم و چرخی زدم و برگشتم و گفتم «میگه بذارین یه خورده فکر کنم. برمیگردم.» که دیگر دست از سرم برداشتند. بساطی بود.
 بعدها وقتی ماجرا را برای کوئلیو تعریف کردم، کلی خندید و گفت: «واقعاً تنها چیزی که میتونه یه کاتولیک معتقد رو مسلمان کنه، ایدهی چندهمسریه.» و ازم تشکرکرد که از «شمشیر اسلام» نجاتش دادم.
#عرفان_رضايي از کشتهشدگان اعتراضات آمل
|