Home :: Film News :: Find a Birthday :: Dark version :: Persian Weblog :: Forum :: Contact

جمعه ۷ شهريور ۱۳۹۳
 
 

سورئاليسم راستين:

والتر بنيــــامين و "بـــازی قتل"

 چگونه حمله کم نظير جوشوا اوپنهايمر به دخمه هايی از گذشته سياه اندونزی تجسم بخش فلسفه 'بیداری تاریخی' والتر بنیامین است.

نوشته: کری مک آليندن، انستيتوی فيلم بريتانيـــــا

Carrie McAlinden, bfi
(ترجمه بخشی از يک جستار طولانی)
 

جوشوآ اوپنهایمر، فیلمساز آمریکایی، به جانيان و قاتلان سيمـــايی انسانی بخشيده است و با اين عمل خود جداسازی "خير" از "شر" و  "مـــا" از "آنها" را برايمان سخت و دشوار ساخته است. اين کار او در حکم "بيداری وجدان" صرفا يک بارقه از نشئه و خلسه ايست  که منتج از ماهيت آزاردهنده اين درک و آگاهی است که: "اگر آدمکشان و گانگسترهای اينچنينی انسانند، پس در آنصورت چاره ای برايمان نمی ماند جز اينکه به واقعيت وجود شر در ضمير يکايک انسانها ايمان بياوريم ."

اوپنهایمر سبک زندگی اين آدمکشان را، که خود را به زيور "مردان آزاد" نيز آراسته ميدانند، سبک زندگی "خونسرد باش و حال کن" (“relax and Rolex lifestyle") می خواند (که برای اين گانگسترها به معنی مصون بودن آنها در قبال انجام هر گونه اعمال جنايتکارانه و شرارت آميز است) و آنرا شامل حال  همه مرتکبين به جنايات رخ داده در اندونزی در فاصله سالهای 1965 تا 1966ميداند، از انور کنگو گرفته(که خود يکی از شکنجه گران سازمان شبهه نظامی "جوانان پانکاسيلا" بود)، تا قائم مقام رياست جمهوری اين کشور که در سخنرانی هايش برای اعضای جوان اين سازمان فرهنگ گانگستری را ستوده بود و چنين تبليغ کرده بود که
"برای انجام خيلی از کارها به وجود گانگسترها نيازمنديــــم."
 

تن و بدن هايی که بر بام خانه های شکنجه گران مثله گرديدند و به داخل رودخانه ها پرتاب شدند، و حال شب ها در هيئت کابوسهای دهشتناک در خوابشان ظاهر و به آنها حمله ور ميشوند، در سطح زيرين تاريخ در کمين اند و "لحظه ی به رسميت شناخته شدن" خود را انتظار می کشند. جامعه معاصر اندونزی بر پايه های ترس و خونريزی بنا شده است. در اينجا به ياد سخن آريل هريانتو می افتيم که گفته است: "در زير پوسته ی تمامی سلطه گری های دراز مدت تاريخ خشونتی جسمانی در مقياسی بسيار عظيم پنهان شده که خطر تکرار بلقوه ی آن همه را به طور دائمی تهديد ميکند."
 

اوپن‌هایمر در سکانسی از فيلم "بازی قتل" بخشی از يک نمايش گپ و چت و بحث را افزوده است که توسط شبکه ملی تلويزيون اندونزی نيز پخش شده بود که در آن از افرادی مانند انور کنگو و باقی اعضای سازمان جوانان پانکاسيلا برای تعهدشان در قبال ريشه کن سازی کمونيستها از صحنه سياسی اين کشور و استفاده از روشهای "موثر" قتل و جنايت تقدير شده بود. آنها نه تنها هيچ مشکلی با به رخ کشيدن پيشينه ی مملو از خشونت و شرارت و جنايت خود ندارند بلکه از ما هم برای اعمال نادرستشان تشويقيه می طلبند. برجسته ترين نمونه از ميان ايشان همان شخص "حاجی انيف" است که از او به عنوان "رهبر شبهه نظاميان و تاجر و بازرگان" ياد ميکنند، کسی که در محوطه و ميدان نگهداری پرنده ها و ميمون ها و ديگر جانورانش، با پخش آهنگ "نگران نباش، خوش باش"، Don't Worry, Be Happy با صدای بيلی باس، ميمون ها و پرندگانش را به رخ ما می کشد.

 

رابطه اين گانگسترها با غنائم مادی شان مفهوم "بت وارگی کالايی" مارکس را به ذهن مان متبادر می کند: نيروی کاری که وارد روند توليد ميشود از نظر مخفی ميماند و روابط و مناسبات انسانی هم از افراد به اشيا منتقل ميگردد. همان دست هايی که در کمال ظرافت و دقت اشيا قيمتی را  توليد ميکنند، خود در عين حال قاتلين جان هزاران انسان نيز هستند. همانگونه که ايده "سرزمين افسانه"ای  گل ارکیده‏ های  والتر بنيـــامين، که در دشت تکنولوژی‏ می رويند، خاطر نشان ميکنند، اشيای بت واره يا فتيش وسيله ی حفاظت و حراست از ايدئولوژی مسلط  و ضامن بقای آن نسخه از تاريخ اند که فاتحان می نويسند...

 

اوپنهایمر التفاتی به سلسله مراتب تاريخی و يا پيوستگی آن ندارد. در سرتاسر فيلمش ما با شخص انور کنگو طرفيــــم که مدام چون آونگی ميـــان خشونت و ندامت در نوسان است: لحظه ای نسبت به حال مادران و فرزندان قربانيــــانش احساس ندامت و پشيمانی دارد; و لحظه ای ديگر وی را در حال پاره پوره کردن عروسکی می بينيم که تداعی کننده ی فرزند قربانی شده ی يک کمونيست است.

 

"بازی قتل‌" قصد حقانيت بخشيدن و يا توضيح دادن و توجيح کردن چيزی را ندارد. اوپنهايمر نه به اعمال و رفتارهای انور کنگو حمله ميکند و نه قصد دفاع از آن را دارد. هدف او صرفا تولید یک فرایند حافظه است تا گشتن به دنبال بسترها و زمينه های تاريخی شکل گيری آن. در يکی از صحنه های فيلم "عمل قتل‌" انور را می بينيم که اوپنهايمر را به همراه خود به بالای بام يک مغازه ی اسباب بازی فروشی ميبرد. در آنجا او توضيح ميدهد که چگونه صدها نفر را در همين دخمه به قتل رسانيده است و بلافاصله به نمايش دادن چگونگی حمل جسد قربانيانش در بالکن خانه می پردازد. انور با حرکات نمايشی خود چگونگی خفه کردن قربانيان خود را با کمک سيم به نمايش می گذارد، اين که چگونه سيم را دور گردن آنها می بستند و با فشار آنرا می کشيدند.

 

مــا موقعی می توانيم رفتار و اعمال جنايتکارانه انور کنگو را درک کنيم که نسبت به حس و ادراک او از خودش در لحظات ارتکاب به جنايت آگاه گرديـــم. انور برای توجيه رفتاری خود در هنگام ارتکاب به اين جنايات، *فرهنگ سينـمايی* را مستمسک قرار ميدهد. او خودش را با سيدنی پواتيـــه مقايسه ميکند و قهرمانانش آل پاچينو و جيمز دين هستند. زمانی که او برای "جوخه های مرگ" کار ميکرد، فروشنده ی بليط سينما هم بود. او می گويد بعد از تماشـــای "فيلمهای شاد" - مثل "فيلمهای الويس" -  به همراه هرمان، همکارش، مستقيما راهی "دفتر" ميشدند تا بکشند و بنوشند و برقصند و بخندند. در حالی که انگار هنوز هم مست از تماشای فيلم است، می گويد: "مثل اين بود که ما با سرخوشی و شادمانی آدم می کشتيم." 

اوپنهايمر سعی ندارد انور کنگو را به عنوان جانی و آدمکش به مـــا معرفی کند، بلکه تلاش دارد او را همچون کسی نشان بدهد که در حال بازسازی تصوير يک آدمکش و قاتل است. ما در فيلم سکانس های بسياری را شاهديم که در آن انور به سيمـــای خودش در آينه خيره ميشود، موها و دندان هايش را مرتب مي کند، و سر و بالای خودش را ميستايد.

 

درست است که ما انور را انجام دهنده ی واقعی آن اعمال خشونت آميز ميدانيــــم، اما خود او هرگز چنين تصويری از خودش به عنوان قاتل و آدمکش ندارد. حتی وقتی که اين اعمال را شبيه سازی ميکند، بازی او شباهت بيشتری به قربانی دارد تا شکنجه گر، و هنگامی که نقش خودش را بازی ميکند، اعمال او به عنوان عامل جنايت کمتر باورپذير است. او در پس زمينه تصوير در کمين نشسته است. در جايی از فرد کمونيست که نقشش را شريکش، آدی، به غهده دارد، می پرسد چرا وی برای يک حزب غيرقانونی نيروی انسانی فراهم ميکرده است. آدی هم پاسخ ميدهد که حزب در آن زمان غيرقانونی نبود، و در اينجا همه دست اندکاران فيلم به خنده می افتند...

 

بعدا که فيلم در خانه انور کنگو به نمايش گذاشته ميشود، در حالی که چشمان او را اشک پوشانده، شگفت زده ميپرسد: "آيا آدمهايی را که من شکنجه کردم همين احساس الآن من را داشتند؟... يعنی همه آن بلاها دارد به سر خودم می آيد؟" 

در سکانس پايانی فيلم، به همراه انور راهی بام مغازه ی کيف دستی فروشی ميشويم - که يکی ديگر از مکانهای قتل و اعدام بود. او دست به کار نمايش روتين شده ی چگونگی قتل و اخفای قربانيانش ميشود و اين که چطور اجساد آنها را در گونی ميکردند. نمايش او با خنده ی ناگهانی خودش دچار وقفه ميشود. اما دوباره برخودش مسلط شده و نمايش را از سر ميگيرد. در حال انجام اين کار، رفتار و اعمالش را برای اوپنهايمر توضيح ميدهد: "من چاره ای جز کشتن آنها نداشتم... وجدانم بمن ميگفت که به آنها رحم نکنم." در آن لحظه بار ديگر به استفراغ می افتد و بالا می آورد. در پايان فيلم "بازی قتل" انور را می بينيم که با وضع و حال آدمی گيج و گول و زخم خورده و مجروح، راه پله های مغازه ی کيف دستی فروشی را به سمت پايين درمی نوردد.

 

اوپنهايمر ما را با تصوير فردی تنها ميگذارد که هنوز نتوانسته از توالی و تسلسل تاريخ بگسلد و خود را به تمامی از زير سلطه اش آزاد کند. آخرين نمايش فيلم "عمل قتل" اشاره ای دارد به تعريف مفهوم *"حافظه ی عميق"* ساوول فريدلندر: "حافظه ای که به هستی خود به صورت يک ترامای حل نشده و فارغ از دسترس معنا ادامه ميدهد."

 

با به انتها رسيدن "بازی قتل" به اين شکل، اوپنهايمر سدی در برابر "پايان" دلخواه "حافظه ی عمومی" قرار می دهد. گناه انور بازخريد يا آمرزيده نشده است، او صرفا گذشته ی خود را چونان "بارقه" ای به تجربه کشيده، زيرا "لحظه ی کنونی تشخيص ما" تنها لمحه ای از زمان است که "در نوسانی بی هدف" سپری ميشود. خنده های او هم نشانه ی بيرونی تشخيص دادن "تصوير راستين گذشته" است گرچه هنوز ميلی به قبول آن ندارد.

(برگردان از مقاله ای به قلم کری مک آليندن، انستيتو فيلم بريتانيـــــا)
Written by: Carrie McAlinden, bfi
ترجمه: علی يوسفی شمالی
Translated by: Ali Yousefi Shomali


Delicious Delicious



 
جستجو
جستجوی فيلم، کارگردان، بازيگر..:

fa en


سايت های سينمايی!
 

Find a birthday!


پيوندها
 
مجله ۲۴
آدم برفی ها
دیتابیس فارسی فیلم های سینمایی
کافه سينما
سينمای ما
سينمای آزاد
 

اخبار روز ايران
[ Yahoo! News Search ]

Search Yahoo! here
 
 [ Yahoo! ]



options